مهدویون ایردموسی

مهدویون ایردموسی

سربازان صفر سایبری موعود هستیم . و اگر اجازه بدهند از یارانش باقی خواهیم ماند .
مهدویون ایردموسی

مهدویون ایردموسی

سربازان صفر سایبری موعود هستیم . و اگر اجازه بدهند از یارانش باقی خواهیم ماند .

خیمه‌ات در کجاست؟ مهدی جان

                         


خیمه‌ات در کجاست؟ مهدی جان
ذی طوی یا مناست؟مهدی جهان
دل برایت بهانه می‌گیرد
در غمت مبتلاست، مهدی جان
این چه هجری‌ست قسمت ما شد؟
انتهایش کجاست؟ مهدی جان
یک نشانی برای ما بفرست
این چه رسم وفاست؟ مهدی جان
هست هر روز، روز عاشورا
همه جا کربلاست، مهدی جان
خطبه خواندن از آن، به نام تو زیباست
این نه در شأن ماست، مهدی جان
پس بیا خطبه‌ای جهانی کن
آخرین جمعه هاست،‌ مهدی‌ جان
این که آزرده‌خاطری، شاید
همه از دست ماست مهدی جان
داری از دست ما شکایت‌ها
گله‌هایت بجاست مهدی‌جان
یا بیا یا نشانه‌ای بفرست
به خدا این سزاست مهدی جان؟

ادعای دوستی دارم ولی ای وای من


ادعای دوستی دارم ولی ای وای من   

روز و شب ها گریه کرد از دست من مولای من

روزها رفت و من از مولای خوبم غافلم

هرکسی را جا داده ام من در دلم

آری  !! تقدیر این دل را به دست خود بنوشته ام

من هزاران بار قلب مولای خود بشکسته ام

  مظلوم آقام، غریب آقام، بی کس آقام، با معرفت آقام

ای سفر کرده، که رفتی به یقین میایی

مادرت ناله زنان منتظر مَقدم توست

آی مَردم !! آی مَردم !!

ما به فکر سرور خود نیستیم

غصه دار ِ غصه های دلبر خود نیستیم

وقت تنهایی و سختی ما به پیشش می رویم

لیک با اعمال خود هر لحظه نیشش می زنیم

 ظاهرا مجنون و او لیلای بی همتای ماست

باطنا لیلای ما دنیای پر غوغای ماست

آن سوی فاصله ها


مولایم !

دلم هر لحظه برای ورود تو لحظه شماری می کند و حنجره ام تو را فریاد می زند، تو که تجلی عشقی.

قنوتم را طولانی می کنم تا تو نیمه شبی برای آن دعا کنی. کوچه های غریب بی کسی را آب و جارو می کنم تا تو صبحی زود از آن کوچه عبور کنی.

هر روز چراغ دلم را با «جامعه الکبیره» روشن می کنم و سفره افطارم را با «آل یاسین»و «عهد» تزیین می کنم، برای ظهور تو هر روز پای درد «کمیل» می نشینم.

نمی دانم آخرین ایستگاه «توسل» چه هیجانی دارد که مرا با خود تا آن سوی فاصله ها می برد و صبح آدینه چه صفایی دارد، که صبح آسمانش پراز «ندبه» است.

مولایم …!

بی تو دفتر دلمان پر است از مشق های انتظار و من با دلم می خواهم آن روز که می آیی زیباترین مدال ایثار را تقدیم نگاه تو کنم.

«جمعه ها بی توفقط این دل من می گرید *** ازفراق توهمه کوی ومکان میگرید»

سلامتی و تعجیل در امر فرج یوسف زهرا (عج)

صلوات

تا کی برای دیدن رویت دعا کنم؟

تا کی برای دیدن رویت دعا کنم؟

تا کی دو دست خویش به سوی خدا کنم؟

 

در پیشگاه قدس تو از خاک کمترم

بگذار خاک پای تو را توتیا کنم

 

امّید زندگانی من ، مهدی عزیز!

من آمدم به درگه تو التجا کنم

 

با این زبان الکن و این طبع نارسا

هر جا روم برای ظهورت دعا کنم

 

جبریل مفتخر به گدایی کوی توست

لایق نیَم گدای تو خود را صدا کنم

 

با نامه ای سیاه به درگاهت آمدم

شاید تو را ز آمدن خود رضا کنم

 

ای که دائم به جهان منتظر منتظری

ای که دائم به جهان منتظر منتظری
گیری از مردم دانا ز ظهورش خبری
روز و شب ذکر زبان تو بود یا مهدی
در فراقش غم دل داری و اشک بصری
فرض کن، حضرت مهدی به تو ظاهر گردد
بر در خانه و یا بر سر کوی و گذری
ظاهرت هست چنانی که خجالت نکشی
باطنت هست پسندیده ی صاحب نظری؟
دیده ای هست تو را قابل دیدار امام
می توانی تو به خورشید جمالش نگری؟
خانه ات لایق او هست که مهمان گردد؟
لقمه ات در خور او هست که نزدش ببری؟
پول بی شبهه و سالم ز همه دارائیت
داری آنقدر که یک هدیه برایش بخری؟
گر بپرسد ثمرت چیست تو از طول حیات
داری از بهر ارائه سند مختصری؟
ور بپرسد عملت چیست ز بگذشتن عمر
در عملکرد تو باشد عمل معتبری؟
برده ای نان و غذا بهر مساکین یک شب
یا تو داری ز یتیمان و فقیران خبری؟
در پی امر به معروف و نهی از منکر
بوده ای بهر محبان ولایت سپری؟
هیچ گه داشته ای بهر ظهور حضرت
ناله نیمه شب و ذکر دعای سحری؟
آن چنان هست که افسرده و غمگین نشوی
گر بگیرد " سِمت تو"  بدهد بر دگری؟
داری آمادگی آنکه اگر حضرت خواست
از سر مال جهان بهر خدا در گذری؟
واقفی از عمل خویش تو بیش از دگران
می توان گفت تو را شیعه اثنی عشری ؟

گر از این جمله که گفتم همه را دارایی
خوش به حال تو که خود ساخته و منتظری
ور از این گفته تو را هست قصوری بیگی
توبه کن بلکه ز محبوب بیابی اثری

ماجرای سرداب امام زمان چیست ؟

 


سرداب به معنی زیرزمین است ، که در زیرِ زمین ساخته می شود ، تا در شدت گرمای تابستان ، به آن پناه برند ، اکثر خانه های مناطق گرمسیری عراق ، از قدیم و ندیم دارای سرداب می باشد ، تا در تابستان مورد استفاده قرار گیرد ، خانه امام حسن عسکری (ع) در شهر سامرا نیز دارای سرداب بود ، مدتی امام هادی (ع) و امام حسن عسکری (ع) در این سرداب زندگی کردند ، و حضرت مهدی (ع) نیز در این سرداب زندگی نموده است ، بنابراین ، این سرداب به خاطر زندگی این بزرگواران ، مبارک و پر میمنت شده است . عصر معتضد عباسی (شانزدهمین خلیفه عباسی) بود ، او در بغداد می زیست ، او سپاهی را به سامرا برای دستگیری حضرت مهدی (ع) فرستاد ، یکی از مأموران برجسته او به نام ‹‹رشیق›› می گوید : وقتی که سپاه معتضد وارد سامرا شدند ، از آنجا به طرف آن سرداب که حضرت مهدی (ع) در آنجا بود ، هجوم آوردند ، پشت در سرداب صدای تلاوت قرآن را از حضرت مهدی (ع) که در سرداب بود شنیدند ، لشگر در پشت در سرداب اجتماع نمودند ، تا امام صعود نکند و بیرون نرود ، فرمانده لشگر در پیشاپیش لشگر ایستاده بود ، تا همه افراد لشگر برسند . ناگاه حضرت مهدی (ع) از راهی که به در سرداب منتهی می شد آمد ، و از پیش روی لشگر عبور کرد و رفت و غایب شد . در این هنگام فرمانده لشگر ، خطاب به سپاه گفت : ‹‹وارد سرداب شوید و مهدی (ع) را دستگیر کنید.›› سپاهیان گفتند : مگر ندیدی که مهدی (ع) از روبروی تو عبور کرد . فرمانده گفت : من او را ندیدم ، شما که دیدید چرا به او حمله نکردید ؟ سپاهیان گفتند : ما گمان کردیم که تو او را دیدی ، چون فرمانی ندادی ما نیز حرکتی از خود نشان ندادیم . (بحارالانوار ج52 ، ص52 و 53) . به این ترتیب حضرت مهدی (ع) با قدرت اعجاز ، از گزند سپاه خونخوار معتضد نجات یافت و غایب گردید . این سرداب مبارک ، از آن زمان تاکنون- در کنار مرقد مطهر امام هادی (ع) و امام حسن (ع) باقی مانده است ، و شیعیان کنار آن سرداب می روند و به خاطر آنکه در آن سرداب ، سه امام (امام هادی (ع) و امام حسن عسکری (ع) و حضرت مهدی (ع) مدتی زندگی نموده اند ، تبرک می جویند ، زیرا آن سرداب خانه ای است که خداوند آن را شایسته احترام و اکرام نموده است . این بود اصل ماجرای سرداب ، از دیدگاه شیعیان. ولی با کمال تأسف ، بعضی از نویسندگان و گویندگان بی انصاف اهل تسنن و دیگران این موضوع کاملاً معمول و طبیعی را به باد مسخره گرفته ، و با دروغ پردازی خود ، به شیعیان نسبت می دهند که آنها معتقدند : حضرت مهدی (ع) در میان سرداب غایب شده ، و یا در آنجا سکونت دارد ، و کنار سرداب می آیند و می نشینند و منتظر می مانند تا آن حضرت از سرداب خارج گردد و ... این دروغ پردازان با چنین نسبتهای ناروایی ، شیعه و عقاید شیعه را به باد مسخره می گیرند ، با اینکه هرگز شیعه چنین عقیده ای ندارد و چنین کاری نمی کند ، بلکه به آن سرداب به خاطر آنکه مدتی سه امام در آن سکونت داشته ، احترام می گذارند ، و تبرک می جویند . نه اینکه معتقد باشند امام مهدی (ع) در آنجا مخفی شده و از آنجا ظهور می کند . بهتر این است که از دروغ پردازی و دهان کجی یاوه سرایان سخن نگوییم ، که قابلیت سخن گفتن را ندارند ، بلکه مسأله را با لعنت خدا بر دروغگویان ، و تهمت زننده های یاوه گو و گستاخ به پایان بریم .

وقتی تو را بنویسم

 

این بار می خواهم تو را بنویسم امٌا

دست و قلم در پای تو می افتد از پا

این واژه های ذهن انبوهم کم ِ توست

تا بی نهایت واژه ، توصیف غم توست

در چشمهایت یک غم ِ شیرین نهفته است

هر چند لب هایت به شیرینی شکفته است

حدٌ نگاهت بر نگاه ِ من مبارک

شلاق مژگان ِ تو بر این تن مبارک

از ناکجا آباد می آید صدایت

رنگ خدا دارد کلام ِ آشنایت

وقتی سخن می گویی آرامی و خاموش

دل را سکوتت می برد بیهوش بر دوش

در حرف هایت حرفی از من نیست پیدا

بیرونی از خود، می تراود از لب ما

من وحی را در آیه ی چشم ِ تو دیدم

خورشید را در سایه ی چشم تو دیدم

مهتاب را در آسمان مست ِ تو دیدم

یک آسمان مهتاب از دست تو چیدم

مفهوم شب را در خم ِ زلفت سرشتند

نصٌ عبادت را بر ابرویت نوشتند

برخیز تا روشن شود صبح ِ قیامت

بنشین ، ندارد با قیامت دیده عادت

در دور دست ِ چشم هایت فتنه بر پاست

پای ِ نگاه فتنه انگیز ِ تو غوغاست

منشور آزادیٌ ِ من تاب کمندت

تندیس ایرانی، وجود ِ سر بلندت

من تا همیشه با غمت درگیر هستم

خواهی نخواهی پای تو زنجیر هستم

یک گام باقی مانده جان بر لب نشیند

یک صیحه ی دیگر مرا هم من نبیند

گفتم اگر بنویسم از تو ، دلپذیر است

شعری که با یاد تو باشد بی نظیر است

افروختی ما را و *آتش * ماندنی شد

با نام تو این مثنوی هم خواندنی شد

دیده بگشا ای صنم، ای ساقی مستان، علی!

به من خبر رسیده که یکى از آنان به خانه زن مسلمان و زن غیر مسلمانى که در پناه ‏اسلام جان و مالش محفوظ بوده وارد شده و خلخال و دستبند، گردن بند و گوشواره ‏هاى آنها را از تن‏شان بیرون آورده است... در حالى که هیچ وسیله‏ اى براى دفاع جز گریه و التماس کردن نداشته‏ اند،

آنها با غنیمت فراوان برگشته ‏اند بدون اینکه حتى یک نفر از آنها زخمى گردد و یا قطره ‏اى خون‏ از آنها ریخته شود اگر به خاطر این حادثه مسلمانى از روى تاسف بمیرد ملامت نخواهد شد، و از نظر من‏ سزاوار و بجا است!

(نهج البلاغه خطبه 27)

 

ای اقیانوس ایستاده عدالت ، یا مهدی ...

ای فرزند خلف زهرا و ای علی حاضر و امام زمان...

برخیز و ببین و بشنو صحبت از خلخال یک پیرزن یهودی نیست سخن از تجاوز به پنج هزار زن مسلمان است .

سخن از جنین هایی است که از رحم مادر بیرون کشیده می شوند.



سخن از انسان هایی است که زنده زنده در آتش سوختند، نه یک نفر و نه ده نفر که بیست هزار نفر...


ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس

برگرد ...

برگرد...

برگرد آقا جان اینها می گویند بودایی ها صلح طلب هستند

اینها می گویند باید "دالایی لاما " را الگوی صلح خویش قرار دهید ... همو که بوسه بر دست شیمون پرز زد و در برابر دیوار ندبه شاید چنین روزی را آرزو می کرد...


یا ابا صالح ای صلاه روز آدینه برگرد...

اینان که در میانمار به خاک و خون کشیده می شوند مسلمانند و حب رسول خدا در دل دارند.

اینان روزی پنج مرتبه تو را اقامه می کنند هرچند نمی دانند. مولا جان تو را به علی اصغر های بی گناه این امت برگرد..

برگرد ...

اعتراف می کنیم بی تو نمی توانیم، برگرد..

 جهان تشنه عدالت فرزند علی است

مولای آوارگان و مظلومان  تو را نشاید که آه و فغان بیوه زنی را بشنوی و اجابت نکنی ...

   تو امام زمانی ، یابن امیرالمومنین برگرد اینها مسلمانند.

  سخن از خلخال نیست ، حرف ناموس است.

مولا جان قمه به دستان بودایی به  هیچ کس رحم نمی کنند... برگرد.

مولا جان اینجا اگر سگ یک یهودی را برانند شورای امنیت قطعنامه صادر می کند،

برگرد ... شورای امنیت صدای این ظلم کبیر را نمی شنود، اینها گوش ها شان بدهکار ما نیست.

آقا جان سخن از سرخ پوشان یزیدی نیست حرف سرخ جامگان بودایی است.

آقا جان خانم کلینگتون که به میانمار رفت به یمن قدو مش تا کنون بیست هزار نفر را قربانی کرده اند. هیچ کس هیچ چیز نمی گوید گویی اتفاقی نیافتاده.


مولا جان اینجا هم  برای سرهای بریده هدیه می دهند خانم اشتون گفت تمام تحریم های دولت میانمار لغو خواهد شد چرا که اصلاحات را آغاز کرده است.

مولا جان اینجا اصلاحات یعنی مسلمان کشی ...



أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُون

آقا جان سخن از خلخال نیست سخن از خیمه سوزانی دیگر است... سخن از اصحاب اخدود است همانی که اینها هلوکاست می نامند...

سخن از خلخال نیست حرف اشک های روان بر گونه هاست...

آقا جان سخن از خلخال نیست حرف نشستن عمود های آهنین بر سر هاست .

آقا جان سخن از خلخال نیست حرف حلقوم های بریده است... اینجا یه جای این که سر ها را به نیزه کنند نیزه را در سرها می کنند...

اینجا آب را بر مسلمانان نبستند ، مسلمانان را به آب بستند...


تو را به ریش به خون خضاب شده ، تو را به گونه به خاک کشیده شده ،تو را به پیشانی شکسته برگرد...

برگرد فقط برگرد ... هیچ اتفاق دیگری مرا آرام نخواهد کرد...

به امید ظهور مولی و سرورمان حضرت حجت (عج) که صد البته نزدیک است...

        

خواب را پس زده بیدار شوید


خواب را پس زده بیدار شوید

 

صبح زیبایى بود

قاصدک با من گفت:

چشم هایت روشن

از برایت خبرى آوردم

خبر از یوسف ثانى

خبر از غایب پنهان شده از ظلم و هیاهو

خبر از او...

بر لبانم گل لبخند شکوفا شد و گفتم:

خبرت خوش گل قاصد

چه پیام آوردى؟

قاصدک پاسخ داد:

خواب را پس زده بیدار شوید

دگر این خواب بس است

زندگیتان شده تاریک و غمین

یارتان گشته ز بى معرفتان سرد و حزین

خواب را پس زده بیدار شوید

بادى از جانب غیب آمد و قاصد لرزید

دور شد از من و لبخند زنان

کرد تکرار که اى منتظران

خواب را پس زده بیدار شوید

به گمانم که همه قاصدکان

زندگى شان شده جارى پى میلاد سپه دار زمان

چه کسى می داند؟

شاید آن روز همان نیمه شعبان باشد...

ما شیعه ایم اما فقط در ثبت احوال!


آقای من امشب غزل تغییر کرده

شعرم فضای تازه ای تصویر کرده


شعرم همیشه گفتن «آقابیا» بود
ذکر قنوتم خواندن «آقا بیا» بود

 

امشب ولی دیدم که اینجا جای تو نیست

بین تمام قال ها آوای تو نیست

 

دیگر میا اینجا کسی در فکرتان نیست

اصلا نیاز هیچ کس صاحب زمان نیست

 

زنها گرفتار اصول خاله بازی

مردان پی راهی برای پول سازی

 

در اولویت کسب و کار است و تجارت

حالا اگر فرصت زیاد آمد، عبادت

 

روزی هزار و خورده ای دعوا سرِ پول

اصلا تمام حرص و جوش ما سر پول

 

این سینما هم که طرفدارش زیاد است

بیچاره مأمور بلیط کارش زیاد است

 

یا "مش ماشالا" یا "وفا" یا "کیفر" و "آل"

این تازه بحث سینما، منهای فوتبال

 

هی اِل کلاسیکو، پلی آف، لیگ برتر

یک جمعه­ ی حساس و شهرآورد دیگر

 

کنسرت موسیقی پاپ و رپ، کلاسیک

میز و موبایل و ماشین و ویلا و پیک نیک

 

جشن تولد، سیسمونی، عقد و عروسی

آهنگ تازه، تیپ نو، موی تیفوسی!

 

شیطان ملعون لشکری کرده مهیّا

ذهن من و امثال من درگیر اینها

 

حالا تو اصلا جای من، با این مشقت

وقت دعای ندبه می ماند برایت؟!

 

ندبه که نه طولانی است و سختمان است

یک عهد خالی هم بخوانیم بسّمان است

 

ما شیعه ایم اما فقط در ثبت احوال!

ما بی بخاریم و گرفتاریم و بی حال

 

مارا هوای نفسمان بیچاره کرده

با هر گناهی بینمان افتاده پرده

 

عیسی نفس! جانی بده این مرده ها را

لطفی کن و دستی بکش روی دل ما

 

آقای من بیدارمان کن این چه حالیست؟

ولله در افکارمان جای تو خالی است!

 

مردیم از بس حرص و جوش پول خوردیم!

از تو جدا ماندیم و آخر گول خوردیم

 

آقا ببخشم جان تو! جان عمویت!

شرمنده از روی توام، قربان رویت

 

پایان شعرم را عوض کردم دوباره

از شعرهای قبلی ام خواندم دوباره

 

«دق کردم از بس گریه کردم کی میایی؟»

امّید وارم جمعه­ ی دیگر بیایی!

آقا اجازه این دو سه خط را خودت بخوان



آقا اجازه این دو سه خط را خودت بخوان....... قبل از هجوم سرزنش و حرف 

دیگران


آقا اجازه پشت به من کرده قلبتان ؟....... دیگر نمی دهد به دلم روی خوش 

نشان


قصدم گلایه نیست اجازه نه به خدا............ اصلاً به این نوشته بگوئید داستان


من خسته ام از آتش و از خاک از زمین......... از احتمال فاجعه از آخر الزمان


آقا اجازه سنگ شدم مانده در کویر............باران ببار و باز بباران از آسمان


اهل بهشت یا که جهنم؟ خودت بگو ......... آقا اجازه ما که نه در این و نه در آن


یک پای در جهنم و یک پای در بهشت.......... یا زیر دست های نجیب تو در امان



آقا اجازه ...............................................


باشد صبور می شوم اما تو لا اقل ........... دستی برای من بده از دور ها 

تکان....

تمام راه ظهور تو با گنه بستم


تمام راه ظهور تو با گنه بستم

دروغ گفته ام آقا که منتظر هستم

 

کسی به فکر شما نیست راست می گویم

دعا برای تو بازیست راست می گویم

 

اگرچه شهر برای شما چراغان است

برای کشتن تو نیزه هم فراوان است

 

من از سرودن شعر ظهور می ترسم

دوباره بیعت و بعدش عبور می ترسم

 

من از سیاهی شب های تار می گویم

من از خزان شدن این بهار می گویم

 

درون سینه ما عشق یخ زده آقا

  تمام مزرعه هامان ملخ زده آقا

 

کسی که با تو بماند به جانت آقا نیست

  برای آمدن این جمعه هم مهیّا نیست

آقا بیا ...

                 آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد ...شاید دعای مادرت زهرا بگیرد



آقا بیا تا با ظهور چشم‌هایت ...این چشم‌های ما کمی تقوا بگیرد

آقا بیا تا این شکسته کشتی ما ...آرام راه ساحل دریا بگیرد

اقا بیا تا کی دو چشم انتظارم ...شب‌های جمعه تا سحر احیا بگیرد

پایین بیا خورشید پشت ابر غیبت ...تا قبل از آن که کار ما بالا بگیرد

اقا خلاصه یک نفر باید بیاید ...تا انتقام دست زهرا را بگیرد


بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد


                                              


                                         بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد


دعا کبوتر عشق است، بال و پر دارد

بخوان دعای فرج را و عافیت بطلب

که روزگار بسی فتنه زیر سر دارد

بخوان دعای فرج را که یوسف زهرا

ز پشت پرده غیبت به ما نظر دارد

بخوان دعای فرج را به یاد خیمه سبز

که آخرین گل سرخ از دلت خبر دارد



تو دلم یه دنیا حرفه...


تو دلم یه دنیا حرفه، که می خوام بگم برا تو

تو بگو به من کجائی تا ببوسم خاک پاتو

آقا جون دلم گرفته مثل آسمون پائیز

می دونم مرغ دل من دوباره کرده هواتو

با خودم یه نذری کردم که اگه تو رو ببینم

با همون نگاه اول جونم رو بدم برا تو

چه خوبه خونه قلبم بشه جای تو همیشه

حک کنی رو صفحه دل نقش روی دل رباتو

چی میشه یه بار شبونه رد شی از خونه کوچه قلبم؟!

روی ماهتو ببینم یا که بشنوم صداتو

ما رو هم یه نیمه شب تو نماز شب دعا کن...

تا صبا برام بیاره صدا و سوز دعاتو

بیا تا برات بمیرم که به عشق تو اسیرم

الهی به جون بگیرم همه ی درد و بلا تو

بیا تا دورت بگردم ، حالا که اسیر دردم

بیا ای یوسف زهرا، ببوسم شال عزاتو

گفتی پر خون میشه چشمات از غم داغ شقایق

الهی که من بمیرم نبینم خون چشاتو


اللهم عجل لولیک الفرج....