ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دیر کرده ای اما، من با چشمانی سفید، چشم به راهم.
.
هر روز اشک می بارم
.
پنجره ها فکر می کنند هوا بارانی ست و خیس می شوند.
.
آمدنت را با پنجره ها شرط بسته ام.
.
عذابم این است که نمی دانم کجایی!
.
قاصدکِ نامرد هم نشانی ات را نمی گوید.
.
پیلۀ صبر بافتم و پروانه شدم.
.
پروانه ای که هرروز باغ انتظارت را متر می کند.
.
دیدگانم را با عشق بافته ام؛ می خواهم برایت فرش قرمز پهن کنم.
.
تمام اسپند های خانه را نذر آن روز کرده ام.
.
جمعه ها را قسم داده ام به ناله های شبانه ام.
.
من التماس می کنم و آن ها سکوت.
.
انگار مشکلی هست...
.
یکی بگوید از من تا خـدا چند کیلومتر راه است؟
.
می خواهم دعای ظهورت را شخصا بدست خـدا برسانم .