مهدویون ایردموسی

مهدویون ایردموسی

سربازان صفر سایبری موعود هستیم . و اگر اجازه بدهند از یارانش باقی خواهیم ماند .
مهدویون ایردموسی

مهدویون ایردموسی

سربازان صفر سایبری موعود هستیم . و اگر اجازه بدهند از یارانش باقی خواهیم ماند .

کسی دیگه سراغ آقا رو میگیره کسی دیگه آقا را میشناسه . توی یه شبانه روز از دیروز تا حالا چند بار به یاد آقا بودی ؟؟؟؟؟ پرسیدی آقا چطوری ؟ کجایی ؟ از دست من راضی هستی ؟ نیستی ؟ امام زمان دلش و به من و تو خوش بکنه . خبر نداری امام زمانت چند سال پیش توی همین مسجد جمکران پیغام داده توی ماه مبارک رمضان یکی از علما خدمت آقا رسیده میگه دیدم آقا زیر چشماش کبود شده ، چشمای مهدی فاطمه کوچولو شده گفتم آقا جان چرا به این روز افتادین گفتند : از بس که شیعها گناه میکنن و منو اذیتم میکنن من از دست شیعها به این روز افتادم من از سنی ها و مسیحی ها و یهودی ها و ....... توقع ندارم من از بچه شیعه های خودم توقع دارم این کلام امام زمانه . شما که معتقدین یا بن الحسن میگید امام زمانی تو کاره شما چرا گناه میکنی دل آقا تو خون میکنی شما چرا شکمت پر از حروم شده شما چرا ربا خور نزول خور شدی شما چرا چشماتون ناپاک شده . شما چرا دارین آبروی امام زمان رو توی دنیا میبرین؟؟؟؟ امام زمان از دست من و تو دلش خونه نه از دست سنی ها نه از دست بهایی ها اونا که مال امام زمان نیستند اونا که اصلا کاری با حجة ابن الحسن ندارن . امام زمان میگه هی میگی یابن الحسن و گناه میکنی آقا فرموده بود مردم گناه میکنن من شب تا صبح باید گریه بکنم بگم خدایا اینو ببخشش این گریه کن حسین، این مشکی پوش حسین من بود این برا مادر کتک خوردم گریه کرده خدایا اینو به خاطر من ، بخاطر گریه هاش ببخشش من هی باید واسطه بشم عذاب نیاد برا شما . مهدی برا ما گریه میکنه چرا ما برا مهدی گریه نکنیم جوانی که شب میخوابه صبح بلند میشه اصلا حتی تفکر نماز هم تو ذهنش نیست این میتونه بگه من شیعه حجة بن الحسنم اون جوونی که نه اهل نمازه نه اهل تهجده اگه بهش بگی امام زمان رو میشناسی تو روت در میاد و میگه چی فک کردی ما با امام زمان بزرگ شدیم این دل امام زمان رو خورد نمیکنه نمیشکنه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دختر شیعه که با مانتو میاد تو جامعه چادر فاطمی رو کنار گذاشته حالا هم که مانتو تموم شد با بلوز شلوار میان تو خیابون ، گذشت حیا اگه یه نصف حیا تو جامعه بود دیگه تموم شد اون نصفه هم دیگه نیست این دختر قلب مهدی رو نمیشکنه این سیلی به حجة بن الحسن نمیزنه . یه کاری کنید برای امام زمان جوون نماز میخونه نه یه اللهم کن لولیکی نه هیچی .. دیگه نمازاشون بوی امام زمان نمیده . آمار نذر را رو گرفتین تا حالا کدوم نذر تا حالا برای امام زمانه برای ظهورش . بچه کوچولو تو رو یادش دادی دعای فرج رو ؟؟؟؟؟؟ این بچه تمام بازیگران خارجی رو میشناسه اسم همه بازیکن ها رو میدونه میدونه که شنبه یک شنبه برنامه چی داره آیا امام زمان رو هم میشناسه شما که اگه یه بار یه برنامه از دستتون رفته باشه ندیدی ، صبح تا شب از صد نفر میپرسی این برنامه چی شد آیا تا حالا شده بپرسی این جمعه چه خبر، چه خبر از مهدی فاطمه نه دیگه همه فراموش کردن .

بعضی وقتا دلم خیلی برات تنگ می شه


بعضی وقتا دلم خیلی برات تنگ می شه دلم می خواد بشینی روبروم و باهام حرف بزنی آخه من نمی تونم خیلی راحت حرف بزنم و

درددل کنم اما حرف های تو باعث می شه که دلم آروم بگیره

مهربون چرا باید بین من و تو اینقدر فاصله بیفته که نتونیم با هم درددل کنیم

به خودت قسم دل رهگذر برای دیدنت خیلی گرفته برای حس کردنت برای با تو بودن و نگاهت

نه فقط دل رهگذر بلکه دل تمامی رهگذرایی که توی جمع منتظران می شینند برات تنگه

کجایی

نه ! من کجام

مهربون کی میشه تو رو ،‌نگاه تو رو احساس کنم و مطمئن باشم که کنارمی

کی میشه یه بار فقط یه بار بهم بگی که دوسم داری یا نه

کی میشه که برای یه دفعه که شده نگاه به بدی من نکنی و بذاری سرم رو روی سینه پر از محبتت بذارم و گریه کنم بعد اگه خواستی جونم رو بگیری بگیر

مهربون شنیدم که اگه یکی خیلی دوست داشته باشه میای پیشش

دست میکشی رو دلش

نگاه میکنی به نگاهش

خونه میکنی تو قلبش

اما آخه مگه میشه در مقابل خورشید یه فانوس بگیرم و بگم که دارم انعکاس نور میکنم

من کجا و تو کجا

راستی یه سوال ازت دارم اگه دوس داری جو.اب بده و گرنه که هیچی

آخه شنیدم رهگذر کمتراز اینیه که بخواد با تو همکلام بشه

سوالم اینه تا حالا شده تو هم دلت برای من تنگ بشه

مهربون من بعضی وقتا خیلی دلم برات تنگ میشه

اما...

آخه چطور بگم ...

رهگذر اینقدر دلت روشکسته که فکر نکنم حتی دیگه دوس داشته باشی دلنوشته هاش ور بخونی چه برسه که دلت براش تنگ بشه

مهربون بیا برای دل من نه برای دل اونایی که دوست دارن بیا

اما

گر نگی از غم تو زار و نذارم چه کنم

گشته چون فصل خزان باغ بهارم چه کنم

ترسم آن است که از راه بیایی روزی

گر بگویی که تو را دوست ندارم چه کنم

سلام بر تو؛ آن دم ...



سلام بر تو؛ آن دم که از مشرق لایزال طالع می شوی تا سِرِّ خلقت آسمان و زمین باشی!

سلام بر تو که روز تجلی را بشارت دهنده ای و صبح خدا را، مژده!

سلام بر تو که اشراق ها را در نور دیده ای و جهان را در خلسه حضور خود، معلق گذارده ای؛

هر چند لحظه ای، نگاه ولایتت را بر این گستره محتاج، دریغ نخواهی داشت!

فردا، گل های نرگس در اولین تلألؤ خورشید بامدادی، خبر از شکفتن آخرین غنچه باغ امامت می دهند؛

آن که مبارکی قدومش، سرآغاز مساوات و عدل و دوستی در میان خلایق است.

خیمه‌ات در کجاست؟ مهدی جان

                         


خیمه‌ات در کجاست؟ مهدی جان
ذی طوی یا مناست؟مهدی جهان
دل برایت بهانه می‌گیرد
در غمت مبتلاست، مهدی جان
این چه هجری‌ست قسمت ما شد؟
انتهایش کجاست؟ مهدی جان
یک نشانی برای ما بفرست
این چه رسم وفاست؟ مهدی جان
هست هر روز، روز عاشورا
همه جا کربلاست، مهدی جان
خطبه خواندن از آن، به نام تو زیباست
این نه در شأن ماست، مهدی جان
پس بیا خطبه‌ای جهانی کن
آخرین جمعه هاست،‌ مهدی‌ جان
این که آزرده‌خاطری، شاید
همه از دست ماست مهدی جان
داری از دست ما شکایت‌ها
گله‌هایت بجاست مهدی‌جان
یا بیا یا نشانه‌ای بفرست
به خدا این سزاست مهدی جان؟

ادعای دوستی دارم ولی ای وای من


ادعای دوستی دارم ولی ای وای من   

روز و شب ها گریه کرد از دست من مولای من

روزها رفت و من از مولای خوبم غافلم

هرکسی را جا داده ام من در دلم

آری  !! تقدیر این دل را به دست خود بنوشته ام

من هزاران بار قلب مولای خود بشکسته ام

  مظلوم آقام، غریب آقام، بی کس آقام، با معرفت آقام

ای سفر کرده، که رفتی به یقین میایی

مادرت ناله زنان منتظر مَقدم توست

آی مَردم !! آی مَردم !!

ما به فکر سرور خود نیستیم

غصه دار ِ غصه های دلبر خود نیستیم

وقت تنهایی و سختی ما به پیشش می رویم

لیک با اعمال خود هر لحظه نیشش می زنیم

 ظاهرا مجنون و او لیلای بی همتای ماست

باطنا لیلای ما دنیای پر غوغای ماست

آن سوی فاصله ها


مولایم !

دلم هر لحظه برای ورود تو لحظه شماری می کند و حنجره ام تو را فریاد می زند، تو که تجلی عشقی.

قنوتم را طولانی می کنم تا تو نیمه شبی برای آن دعا کنی. کوچه های غریب بی کسی را آب و جارو می کنم تا تو صبحی زود از آن کوچه عبور کنی.

هر روز چراغ دلم را با «جامعه الکبیره» روشن می کنم و سفره افطارم را با «آل یاسین»و «عهد» تزیین می کنم، برای ظهور تو هر روز پای درد «کمیل» می نشینم.

نمی دانم آخرین ایستگاه «توسل» چه هیجانی دارد که مرا با خود تا آن سوی فاصله ها می برد و صبح آدینه چه صفایی دارد، که صبح آسمانش پراز «ندبه» است.

مولایم …!

بی تو دفتر دلمان پر است از مشق های انتظار و من با دلم می خواهم آن روز که می آیی زیباترین مدال ایثار را تقدیم نگاه تو کنم.

«جمعه ها بی توفقط این دل من می گرید *** ازفراق توهمه کوی ومکان میگرید»

سلامتی و تعجیل در امر فرج یوسف زهرا (عج)

صلوات

تا کی برای دیدن رویت دعا کنم؟

تا کی برای دیدن رویت دعا کنم؟

تا کی دو دست خویش به سوی خدا کنم؟

 

در پیشگاه قدس تو از خاک کمترم

بگذار خاک پای تو را توتیا کنم

 

امّید زندگانی من ، مهدی عزیز!

من آمدم به درگه تو التجا کنم

 

با این زبان الکن و این طبع نارسا

هر جا روم برای ظهورت دعا کنم

 

جبریل مفتخر به گدایی کوی توست

لایق نیَم گدای تو خود را صدا کنم

 

با نامه ای سیاه به درگاهت آمدم

شاید تو را ز آمدن خود رضا کنم

 

ای که دائم به جهان منتظر منتظری

ای که دائم به جهان منتظر منتظری
گیری از مردم دانا ز ظهورش خبری
روز و شب ذکر زبان تو بود یا مهدی
در فراقش غم دل داری و اشک بصری
فرض کن، حضرت مهدی به تو ظاهر گردد
بر در خانه و یا بر سر کوی و گذری
ظاهرت هست چنانی که خجالت نکشی
باطنت هست پسندیده ی صاحب نظری؟
دیده ای هست تو را قابل دیدار امام
می توانی تو به خورشید جمالش نگری؟
خانه ات لایق او هست که مهمان گردد؟
لقمه ات در خور او هست که نزدش ببری؟
پول بی شبهه و سالم ز همه دارائیت
داری آنقدر که یک هدیه برایش بخری؟
گر بپرسد ثمرت چیست تو از طول حیات
داری از بهر ارائه سند مختصری؟
ور بپرسد عملت چیست ز بگذشتن عمر
در عملکرد تو باشد عمل معتبری؟
برده ای نان و غذا بهر مساکین یک شب
یا تو داری ز یتیمان و فقیران خبری؟
در پی امر به معروف و نهی از منکر
بوده ای بهر محبان ولایت سپری؟
هیچ گه داشته ای بهر ظهور حضرت
ناله نیمه شب و ذکر دعای سحری؟
آن چنان هست که افسرده و غمگین نشوی
گر بگیرد " سِمت تو"  بدهد بر دگری؟
داری آمادگی آنکه اگر حضرت خواست
از سر مال جهان بهر خدا در گذری؟
واقفی از عمل خویش تو بیش از دگران
می توان گفت تو را شیعه اثنی عشری ؟

گر از این جمله که گفتم همه را دارایی
خوش به حال تو که خود ساخته و منتظری
ور از این گفته تو را هست قصوری بیگی
توبه کن بلکه ز محبوب بیابی اثری

ماجرای سرداب امام زمان چیست ؟

 


سرداب به معنی زیرزمین است ، که در زیرِ زمین ساخته می شود ، تا در شدت گرمای تابستان ، به آن پناه برند ، اکثر خانه های مناطق گرمسیری عراق ، از قدیم و ندیم دارای سرداب می باشد ، تا در تابستان مورد استفاده قرار گیرد ، خانه امام حسن عسکری (ع) در شهر سامرا نیز دارای سرداب بود ، مدتی امام هادی (ع) و امام حسن عسکری (ع) در این سرداب زندگی کردند ، و حضرت مهدی (ع) نیز در این سرداب زندگی نموده است ، بنابراین ، این سرداب به خاطر زندگی این بزرگواران ، مبارک و پر میمنت شده است . عصر معتضد عباسی (شانزدهمین خلیفه عباسی) بود ، او در بغداد می زیست ، او سپاهی را به سامرا برای دستگیری حضرت مهدی (ع) فرستاد ، یکی از مأموران برجسته او به نام ‹‹رشیق›› می گوید : وقتی که سپاه معتضد وارد سامرا شدند ، از آنجا به طرف آن سرداب که حضرت مهدی (ع) در آنجا بود ، هجوم آوردند ، پشت در سرداب صدای تلاوت قرآن را از حضرت مهدی (ع) که در سرداب بود شنیدند ، لشگر در پشت در سرداب اجتماع نمودند ، تا امام صعود نکند و بیرون نرود ، فرمانده لشگر در پیشاپیش لشگر ایستاده بود ، تا همه افراد لشگر برسند . ناگاه حضرت مهدی (ع) از راهی که به در سرداب منتهی می شد آمد ، و از پیش روی لشگر عبور کرد و رفت و غایب شد . در این هنگام فرمانده لشگر ، خطاب به سپاه گفت : ‹‹وارد سرداب شوید و مهدی (ع) را دستگیر کنید.›› سپاهیان گفتند : مگر ندیدی که مهدی (ع) از روبروی تو عبور کرد . فرمانده گفت : من او را ندیدم ، شما که دیدید چرا به او حمله نکردید ؟ سپاهیان گفتند : ما گمان کردیم که تو او را دیدی ، چون فرمانی ندادی ما نیز حرکتی از خود نشان ندادیم . (بحارالانوار ج52 ، ص52 و 53) . به این ترتیب حضرت مهدی (ع) با قدرت اعجاز ، از گزند سپاه خونخوار معتضد نجات یافت و غایب گردید . این سرداب مبارک ، از آن زمان تاکنون- در کنار مرقد مطهر امام هادی (ع) و امام حسن (ع) باقی مانده است ، و شیعیان کنار آن سرداب می روند و به خاطر آنکه در آن سرداب ، سه امام (امام هادی (ع) و امام حسن عسکری (ع) و حضرت مهدی (ع) مدتی زندگی نموده اند ، تبرک می جویند ، زیرا آن سرداب خانه ای است که خداوند آن را شایسته احترام و اکرام نموده است . این بود اصل ماجرای سرداب ، از دیدگاه شیعیان. ولی با کمال تأسف ، بعضی از نویسندگان و گویندگان بی انصاف اهل تسنن و دیگران این موضوع کاملاً معمول و طبیعی را به باد مسخره گرفته ، و با دروغ پردازی خود ، به شیعیان نسبت می دهند که آنها معتقدند : حضرت مهدی (ع) در میان سرداب غایب شده ، و یا در آنجا سکونت دارد ، و کنار سرداب می آیند و می نشینند و منتظر می مانند تا آن حضرت از سرداب خارج گردد و ... این دروغ پردازان با چنین نسبتهای ناروایی ، شیعه و عقاید شیعه را به باد مسخره می گیرند ، با اینکه هرگز شیعه چنین عقیده ای ندارد و چنین کاری نمی کند ، بلکه به آن سرداب به خاطر آنکه مدتی سه امام در آن سکونت داشته ، احترام می گذارند ، و تبرک می جویند . نه اینکه معتقد باشند امام مهدی (ع) در آنجا مخفی شده و از آنجا ظهور می کند . بهتر این است که از دروغ پردازی و دهان کجی یاوه سرایان سخن نگوییم ، که قابلیت سخن گفتن را ندارند ، بلکه مسأله را با لعنت خدا بر دروغگویان ، و تهمت زننده های یاوه گو و گستاخ به پایان بریم .

وقتی تو را بنویسم

 

این بار می خواهم تو را بنویسم امٌا

دست و قلم در پای تو می افتد از پا

این واژه های ذهن انبوهم کم ِ توست

تا بی نهایت واژه ، توصیف غم توست

در چشمهایت یک غم ِ شیرین نهفته است

هر چند لب هایت به شیرینی شکفته است

حدٌ نگاهت بر نگاه ِ من مبارک

شلاق مژگان ِ تو بر این تن مبارک

از ناکجا آباد می آید صدایت

رنگ خدا دارد کلام ِ آشنایت

وقتی سخن می گویی آرامی و خاموش

دل را سکوتت می برد بیهوش بر دوش

در حرف هایت حرفی از من نیست پیدا

بیرونی از خود، می تراود از لب ما

من وحی را در آیه ی چشم ِ تو دیدم

خورشید را در سایه ی چشم تو دیدم

مهتاب را در آسمان مست ِ تو دیدم

یک آسمان مهتاب از دست تو چیدم

مفهوم شب را در خم ِ زلفت سرشتند

نصٌ عبادت را بر ابرویت نوشتند

برخیز تا روشن شود صبح ِ قیامت

بنشین ، ندارد با قیامت دیده عادت

در دور دست ِ چشم هایت فتنه بر پاست

پای ِ نگاه فتنه انگیز ِ تو غوغاست

منشور آزادیٌ ِ من تاب کمندت

تندیس ایرانی، وجود ِ سر بلندت

من تا همیشه با غمت درگیر هستم

خواهی نخواهی پای تو زنجیر هستم

یک گام باقی مانده جان بر لب نشیند

یک صیحه ی دیگر مرا هم من نبیند

گفتم اگر بنویسم از تو ، دلپذیر است

شعری که با یاد تو باشد بی نظیر است

افروختی ما را و *آتش * ماندنی شد

با نام تو این مثنوی هم خواندنی شد