میرسد روزی که بی چون و چرا می بینمت
وقتی تو نباشی؛
فرقی نمی کند شنبه باشد یا سه شنبه یا...
تمام روزها جمعه است و
زندگی تعطیل...
ای آخرین توسل سبز دعای ما
آیا نمی رسد به حضورت صدای ما؟!!
شنبه،دوباره شنبه،سه نقطه چین...
بی تو چه زود میگذرد هفته های ما!!!
خانه تکانی، رسم قدیمی همه منتظران بهار است؛
خانه تکانی دل برای رسیدن بهار دلها،
« مهدی زهرا » را فراموش نمی کنیم...
خداوندا در آخرین روزهای سال، تورا شکر می گوییم که
نعمت حیات را در این سال نیز نصیبمان فرمودی
و فرصت دادی تا در مزرعه عمر بکاریم
و اینک که طبیعت در طلیعه بهار جان و حیات دوباره می یابد
دست های خالی مان را به امید لطف و رحمت تو بالا می آوریم
و از تو می خواهیم باز هم روزیمان باشد
چشمی که جز برای تو نگرید
دستی که تنها دامان تو بگیرد
پایی که جز به راه تو نرود
و جانی که لحظه ای بی یاد تو زنده نباشد.
دانی که انتظار تو با ما چه میکند؟
توفان ببین به پهنه دریا چه میکند
آشفته ام چو موج به دریای زندگی
آشفتگی ببین به دل ما، چه میکند
یکدم بپرس این همه غم این همه بلا
در خاطر شکسته زغم ها چه میکند
دور از بهار روی تو بیبرگ ماندهام
بی برگ و بار مانده به دنیا چه میکند؟
بنشین ز راه لطف دمی در کنار دل
آخر بپرس این دل تنها چه میکند
طاووس کبریایی، ای هدیه خدایی
تو دیدینیترینی، ای دیدنی کجایی؟
هر دیده مست راهت، غمدیده در پناهت
خشکیده یاس عالم در حسرت جدایی
ای آسمان اول، ای سایبان آخر
ای چشم چشمه عشق، رحمی به بینوایی
آرامتر که من هم با کودکان بیایم
پایی نمانده دیگر، جز دست بر دعایی
سخت است بی تو بودن، سخت است بی تو ماندن
سخت است بی تو بی تو، بی یار آشنایی
آسان نمیتوان رفت از خوان رحمت تو
بگذار تا بمانم در زیر گرد پایی
امید ناامیدان، مهدی سرت سلامت
سنگ است قلب بی تو، ننگ است بی وفایی
امشب به جنون کشیده میلم برگرد
ای جاری ندبه در کمیلم برگرد
بی تو شب تاریک مرا نوری نیست
برگرد ستاره ی سهیلم برگرد . . .
.
دیر کرده ای اما، من با چشمانی سفید، چشم به راهم.
.
هر روز اشک می بارم
.
پنجره ها فکر می کنند هوا بارانی ست و خیس می شوند.
.
آمدنت را با پنجره ها شرط بسته ام.
.
عذابم این است که نمی دانم کجایی!
.
قاصدکِ نامرد هم نشانی ات را نمی گوید.
.
پیلۀ صبر بافتم و پروانه شدم.
.
پروانه ای که هرروز باغ انتظارت را متر می کند.
.
دیدگانم را با عشق بافته ام؛ می خواهم برایت فرش قرمز پهن کنم.
.
تمام اسپند های خانه را نذر آن روز کرده ام.
.
جمعه ها را قسم داده ام به ناله های شبانه ام.
.
من التماس می کنم و آن ها سکوت.
.
انگار مشکلی هست...
.
یکی بگوید از من تا خـدا چند کیلومتر راه است؟
.
می خواهم دعای ظهورت را شخصا بدست خـدا برسانم .
خوابیم و حقیقت به خدا نیست به جز این
ما غایب و او منتظـــــر آمدن ماست...
..
.
باز باران بی ترانه
دیدن یک جمعه بی تو دور گشتم یا که نزدیک …
توی رویاهای قلبم دیدم او را …
یک سوار بی قرینه …
آمد از سمت مدینه …
چشم پر اشک و به دستش پرچمی با نام زهرا …
زیر لب این ناله دارد :
آمدم تا انتقام "سیلی مـــادر" بگیرم
.