مهدویون ایردموسی

مهدویون ایردموسی

سربازان صفر سایبری موعود هستیم . و اگر اجازه بدهند از یارانش باقی خواهیم ماند .
مهدویون ایردموسی

مهدویون ایردموسی

سربازان صفر سایبری موعود هستیم . و اگر اجازه بدهند از یارانش باقی خواهیم ماند .

مگر چقدر فرصت داری کنار خاطرات بنشینی؟

مگر چقدر فرصت داری کنار خاطرات بنشینی؟ مگر چقدر وقت داری که از تن رودها بگذری و شیطنت ماهی ها را تماشا کنی؟مگر چقدر می توانی دوشادوش عقربه ها، لحظه ها را پشت سر بگذاری ؟ کجا را نگاه می کنی ؟ آسمان کمی آن طرفتر کنار درختان بید جریان دارد . مگر چقدر می توانی ساکن آرزوهای بی سقف باشی ؟ دست خودت را بگیر و از تکدر خاطره ها بگذران ، سری به آینه ها بزن . با یک ورق کاغذ و یک خودکار آبی هم می توان  جنگل های راز ناک را نوشت . چرا خودت را نمی بینی ؟همه شیشه ها دارند تو را می بینند . همه پنجره ها دارند تو را به دیگران نشان می دهند . چند رشته از گیسوانت را در بادها رها کرده ای تا زیباییت را به رخ خاکها بکشی ؟!
انگار هنوز ماه را ندیده ای که با آن همه زیبایی گیسویی ندارد .
وقت می گذرد . ابر هایی که می روند دیگر نمی آیند .چین و چروک هایی که می آیند دیگر بر نمی گردند . برای خودت آینه ای بخر ! وقت می گذرد. هرگز ماه را ندیده ای ؟ اگر لاله نباشی در تاریخ نخواهی ماند، اگر مثل لاله ها نباشی هیچ کس تو را نخواهد شنید . آیا فرشته ها نام تو را می دانند ؟ گاهی که یاد بارانها می افتم ، دلم می گیرد . کاش تو قدر دریاها را می دانستی. کاش پیراهن رفتار تو این قدر چرک نمی شد . بیا به ابرها بگوییم،باران را بر پنجره خانه مان بنشانند. بیا کوچه ها را به طرف کهکشانها ببریم. گاهی که به یاد تو می افتم . دلم می گیرد. مگر چقدر فرصت داری که خودت را به پرنده های جوان نشان بدهی؟ مگر چقدر فرصت داری جوان بمانی ؟موهایت را پنهان کن . بگذار قلبت را پیدا کنند . بگذار سینه سرخان مهاجر از تو نرنجند . بگذار وقتی از خانه بیرون می آیی ، فرشتگان برای دیدنت صف بکشند. بیا تا در حریم دین فاصله های بی خدایی را بشکن که شکستنی ست. بشکن و در محدوده بخشش، در خدا را بکوب و بیا همیشه آفتابی باش نه مه آلود .در بی ریاترین لحظات به سراغ کلامش برو تا پاکترین ثانیه های انسان بودن را برایت معنا کند .

 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد