
میرسد روزی که بی چون و چرا می بینمت
میرسد روزی که ای شاه وفا می بینمتعامل وصل من و تو ذوق بارانی بودمیرسد روزی که با حال بکا می بینمتمیرسد روزی که تکیه میدهی بر کعبه ودر کنار خانه ی امن خدا می بینمتمن امید وصل دیدار تو را دادم به دل یوسف گمگشته ی خیرالنسا می بینمتیابن طاها یابن یاسین یابن طور آقای منشاه دین حبل المتین کهف الوری می بینمتامپراطور زمین و آسمان بالانشیندر کنار سفره ی بیچاره ها می بینمتدر میان خلق و خوی آدمی شایسته یمهربانی های قلب مصطفی می بینمتسجده های ناب طولانی برایت ارثیه ستمن تو را سجاد بر سجاده ها می بینمتحجت اللهی و بس علم لدنی نزد توستباقرالعلم بدون انتها می بینمتمکتب شیعه نشان بیرقش دست شماصادقی و صادق آل عبا می بینمتکظم غیظ آدابی از رفتار هر روزت بوددر مقام بندگی آقا، رضا می بینمتدست خالی آمدم ردم نکردی یا جوادشاه جود و بخشش و اهل سخا می بینمتگوشه چشمی کن شبی تاکه مسلمانم کنیهادی بیگانگان و رهنما می بینمتالعجل الساعه و الغوث یابن العسگریمنجی زندانی دام بلا می بینمت وعده ای داده ای و میدانم هرجا میشودذکر وخیر ساقی لب تشنه ها می بینمتماه پیروزی خون بر تیغ و تیر و نیزه هاغرق حزن و ماتم و شور ونوا می بینمتبانی غم های عاشورایی شیب الخضیبهر شب ماه عزا در روضه ها می بینمتپابه پای عمه جانت آمدی تا نینوازائر سرهای روی نیزه ها می بینمتکودکی وصل فراق یار یادم داده استبر دلم افتاده امشب یا ابا می بینمتکار و باری با من عاصی نداری نازنین ؟اربعین، صحن و سرای کربلا می بینمتشعر: علیرضا خاکساری