مهدویون ایردموسی

مهدویون ایردموسی

سربازان صفر سایبری موعود هستیم . و اگر اجازه بدهند از یارانش باقی خواهیم ماند .
مهدویون ایردموسی

مهدویون ایردموسی

سربازان صفر سایبری موعود هستیم . و اگر اجازه بدهند از یارانش باقی خواهیم ماند .

ملاحم، فتن؛ نشانه‌های ظهور

پیامبر اکرم(ص) و امام اهل بیت(ع) در روایات متعدّدی به توصیف آخرالزّمان و بیان نشانه‌های عمومی این دوران پرداخته‌اند. یکی از این روایات، روایت مفصّلی است که در کتاب «الکافی» از امام ششم شیعیان(ع) نقل شده است. امام صادق(ع) در ابتدای این روایت، در پاسخ یکی از یاران خود که با ‌اشاره به برخورد تحقیرآمیز منصور عبّاسی با آن حضرت از ایشان می‌پرسد: اینان تا کی باید سلطنت کنند و ماکی از [آزار آنها] راحت و آسایش می‌یابیم. می‌فرماید:

 

 

 

بیش از دو هزار نشانه برای فرج، ظهور و رستاخیر در کتب حدیثی نقل شده که می‏توان آنها را به چهار دسته تقسیم نمود:
1. فِتَن: فتنه از ریشه فتن در لغت به معنای امتحان و آزمایش است.
2. مَلاحم: جمع ملحمه به معنای جنگ و کشتار است.
3. اشراط الساعه: اَشْراط جمع شَرَط به معنای نشانه و سرآغاز است. ساعه به معنای رستاخیر است. اشراط‌السّاعه، یعنی نشانه‏های رستاخیر.
4. علائم‏ ظهور: عَلائِم جمع عَلامَه از ریشه عَلَم به معنای نشانه است.


نشانه‏های ظهور که در اصطلاح فتن، ملاحم و اشراط السّاعه نیز نامیده می‏شوند؛ از نخستین روز رحلت رسول‏ اکرم(‏ص) آغاز شده تا هنگامه ظهور ادامه دارند.
منظور از بیان علائم ‏ظهور آن است که هر کس بخواهد از خطر ضلالت در امان باشد، آنها را فرا بگیرد تا کسی را در برابر خداوند حجّت نباشد که مقتضای آن وجوب فراگیری علائم ‏ظهور و معذور نبودن احدی در ندانستن آنها می‏باشد.
آثار فراوانی تحت عنوان «علائم ‏الظّهور»، «علامات ‏الظّهور» و «علامات ‏المهدی(ع)» از علمای فریقین منتشر شده است.2 از
شیخ صدوق نیز کتابی به نام علامات آخرالزّمان گزارش شده است.3

گستره علائم ‏ظهور
نشانه‏های ظهور که در اصطلاح فتن، ملاحم و اشراط الساعه نیز نامیده می‏شوند، از نخستین روز رحلت رسول‏ اکرم(ص) آغاز شده تا هنگامه ظهور ادامه دارند.
استراتژی فدک، ماجرای سقیفه، گزینش خلیفه، تهاجم به خانه وحی، روی کار آمدن معاویه‏ها و حجّاج‏ها، شهادت امام ‏حسین(ع)، عمّار یاسر، حُجر بن عدی، میثم ‏تمّار و دیگر شهدای راه فضیلت در احادیث فتن و ملاحم جای خاصّی دارند.
در احادیث ملاحم و فتن، خروج قرامطه، سقوط بنی‏امیّه و بنی‏عبّاس، فتح «استانبول»، اشغال «عراق» و «افغان» توسط سرکرده کفر و دیگر رخدادهای جهان تا هنگامه ظهور و انفجار نور، به روشنی پیش‏بینی شده است.
علاوه بر کتاب‏های مستقلّی که در این باره تألیف شده؛ در ده‌ها کتابِ پایه و مرجع، باب‏هایی چون فتن، ملاحم و اشراط السّاعه به نقل این روایات اختصاص یافته است.
این احادیث همانند دیگر احادیث غیبی از سرچشمه زلال قرآن و عترت نشئت گرفته، در مجامع حدیثی ثبت شده و همانند دانه‏های تسبیح با نظم و ترتیب خاصّی در بستر زمان تحقّق یافته است.
صحّت و استواری سخنان پیشوایان را برای همگان روشن و مبرهن می‏سازد.
بسیاری از کتب پایه و مرجع، مربوط به نشانه‏های ظهور و دیگر مسائل مهدویّت، در کشاکش روزگار، به ویژه در تهاجم مخالفان به کتابخانه‏های شیعیان دستخوش حریق شده، از بین رفته‏اند و فقط گزارشی از آنها در کتاب‏هایی چون «رجال نجّاشی» و «فهرست شیخ طوسی» باقی مانده است.
کهن‏ترین اثر بر جای مانده از اوایل قرن سوم هجری قمری کتاب ارزشمند «الفتن» اثر نُعَیم ‏بن حمّاد مروزی، متوفّای 229 ه‍ .ق. می‏باشد. اهمّیت ویژه این کتاب در این است که مؤلّف آن 26 سال پیش از تولّد حضرت ولیّ‏عصر(عج) دیده از جهان فرو بسته و از محدّثان مشهور زمان خود بوده، بخاری از او در «صحیح» روایت کرده و شماری از علمای رجال بر وثاقت او تأکید نموده‏اند.4 تعدادی از نسخه‏های دست‏نویس آن تا زمان ما محفوظ مانده است.5
از دیگر ویژگی‏های این کتاب گستردگی و جامعیّت آن است که بیش از 2000 حدیث پیرامون فتن، ملاحم و نشانه‏های ظهور را در بر دارد.
سیّد ابن طاووس، 308 حدیث از این کتاب برگزیده و به پیوست 115 حدیث از فتن سلیلی و 93 حدیث از فتن، زکریّا بن ‏یحیی ‏بزّاز در کتابی گرد آورده و آن را التّشریف بالمنن نام نهاده است.6
در میان کتاب‏هایی که در این زمینه توسط معاصران به رشته تحریر درآمده، به سه نمونه اشاره می‏کنیم:
1 . «علامات المهدی المنتظر» از شیخ مهدی فتلاوی، شامل 525 حدیث.
2. «نوائب الدّهور فی علائم الظهور» از علّامه میرجهانی
(1413 ه‍ .ق.) در چهار مجلّد، شامل 555 حدیث.
3 . «معجم الملاحم والفتن» از سیّد محمود دهسرخی (معاصر) شامل 1800 سر فصل.
روی این بیان شمار نشانه‏های ظهور از مرز 2000 می‏گذرد که بسیاری از آنها تحقّق یافته و شماری در حال تحقّق یافتن است.
علائم غیرحتمی در مشخّص نمودن وقت ظهور کاربرد ندارد؛ در حالی که وقتی نخستین نشانه از نشانه‏های حتمی مشاهده شد؛ همه چشم ‏به ‏راه آن امام نور متوجّه می‏شوند که دوران تیره و تار غیبت به سرآمده، لحظه وصال فرا رسیده است.

علائم حتمی و غیرحتمی
در میان بیش از 2000 علائم ظهور، تعدادی از آنها علائم حتمی و بقیّه علائم غیرحتمی می‏باشند. تعداد علائم حتمی از انگشتان دست نمی‏گذرد. تنها تعداد پنج نشانه از این نشانه‏ها حتمی می‏باشند که عبارتند از:
خروج سفیانی؛
خروج یمانی؛
بانگ آسمانی؛
خسف بیداء؛
قتل نفس ‏زکیّه.
فرق اساسی این نشانه‏های پنجگانه با دیگر نشانه‏ها در این ‏است که با تحقّق ‏یافتن هر یک از نشانه‏های غیرحتمی دل‏ها آکنده از سرور می‏شود. یاد یار مهربان در اعماق جانِ شیفتگان ظهور و مشتاقان حضور روحی تازه می‏دمد. نوید فرا رسیدن بهار ظهور، دل‌های خسته از خزان غیبت را امیدی تازه می‏بخشد؛ ولی چشم‏ به ‏راهان ظهور و منتظرانِ امام نور، از زمان پایان‏پذیری شب دیجور غیبت و فرا رسیدن دوران موفور السّرور ظهور آگاه نمی‏شوند؛ لیکن هنگامی که یکی از نشانه‏های حتمی تحقّق پیدا کند، همه چشم به‏ راهان از تاریخ دقیق انفجار نور و فرا رسیدن هنگامه ظهور آگاه می‏شوند؛ زیرا بر اساس روایات فراوان، پس از خروج سفیانی و سیطره‏اش بر سه کشور «سوریه»، «اردن» و «فلسطین» تنها هشت ماه بعد، یوسف زهرا(عج) از کنار خانه خدا ظهور می‏کند و آن دست نیرومند الهی از آستین غیبت بیرون می‏آید و آرزوی دیرینه همه انبیاء و اولیاء تحقّق می‏یابد.
پیامبر اکرم(ص) و امام اهل بیت(ع) در روایات متعدّدی به توصیف آخرالزّمان و بیان نشانه‌های عمومی این دوران پرداخته‌اند. یکی از این روایات، روایت مفصّلی است که در کتاب «الکافی» از امام ششم شیعیان(ع) نقل شده است. امام صادق(ع) در ابتدای این روایت، در پاسخ یکی از یاران خود که با ‌اشاره به برخورد تحقیرآمیز منصور عبّاسی با آن حضرت از ایشان می‌پرسد: اینان تا کی باید سلطنت کنند و ماکی از [آزار آنها] راحت و آسایش می‌یابیم. می‌فرماید: «آیا نمی‌دانی که هر چیزی مدّتی دارد ؟...آیا این سخن تو را سود می‌بخشد که بدانی هر گاه زمان این امر و [پایان دولت آنان] فرا رسد، از چشم بر هم زدنی زودتر رخ می‌دهد؟ اگر تو می‌دانستی که آنها در درگاه خداوند چه وضعی دارند، خشم تو نسبت به آنها بیشتر می‌شد. اگر تو یا [حتّی] همة ساکنان زمین کوشش کنند که آنها را از نظر گناه به وضعی بدتر از آنچه اکنون در آن به سر می‌برند، در آورند، نمی‌توانند. پس [مراقب باش] شیطان تو را نلغزاند و پریشان نکند؛ زیرا عزّت و سربلندی تنها از آن خدا، رسول او و مؤمنان است؛ ولی منافقان نمی‌دانند. آیا نمی‌دانی هر کس منتظر این امر باشد و در برابر آزار و‌ ترسی که به او وارد می‌شود، شکیبایی پیشه کند، فردای قیامت در صف ما محشور می‌شود».


وجه اشتراک علائم‏ ظهور با فِتن، ملاحم و اشراط السّاعـ[
پیش از بیان وجه امتیاز علائم‏ حتمی از غیرحتمی، درنگی کوتاه در وجه اشتراک علائم ‏ظهور با فتن و ملاحم و اشراط السّاعه خواهیم داشت:
1. ارتباط و وجه اشتراک علائم ظهور با فتن این است که در کتب فتن به تفصیل از فتنه‏های پیش از ظهور، چون فتنه سفیانی، لشکر سفیانی، سپاه قحطانی، فتنه‌های یمن، بربر، مصر، حبشه، شام، بغداد و از همه مهم‏تر فتنه دجّال گفت‌وگو شده است.7
2. ارتباط علائم ‏ظهور با اخبار ملاحم در مورد درگیری سفیانی با حسنی، کشتار بغداد، کوفه، بصره، قرقیسیا و دیگر حوادث خونینی که در آستانه ظهور به وقوع می‏پیوندد، می‏باشد.8
3. ارتباط علائم ‏ظهور با روایات اشراط السّاعه در این است که:
اوّلاً: یکی از اشراط السّاعه ظهور حضرت مهدی(عج) است؛
ثانیاً: یکی دیگر از اشراط السّاعه نزول حضرت عیسی(ع) است که ارتباط مستقیم با ظهور دارد؛
ثالثاً: یکی دیگر از اشراط السّاعه خروج دجّال است که در ایّام ظهور خواهد بود؛
رابعاً: یکی دیگر از اشراط السّاعه خسف در «جزیر\ العرب» است که به احتمال قوی همان خسف سرزمین بیداء باشد که از نشانه‏های ظهور است.9

وجه امتیاز علائم‏ حتمی از علائم غیرحتمی
قبلاً اشاره کردیم که علائم غیرحتمی در مشخّص نمودن وقت ظهور کاربرد ندارد؛ در حالی‌که وقتی نخستین نشانه از نشانه‏های حتمی مشاهده شد، همگان متوجّه می‌شوند که دوران غیبت به سر خواهد رسید.
لزوم تفکیک علائم ‏حتمی از غیرحتمی
پس از تشریح کاربردی علائم‏ حتمی، علّت تفکیک علائم‏ حتمی از علائم غیرحتمی روشن می‏شود؛ لیکن آیا این تفکیک ضرورت هم دارد یا خیر؟
برجسته‏ترین کارشناس مهدوی در عصر حاضر و توانمندترین تلاشگر عرصه مهدویّت حضرت آیت‏الله حاج ‏شیخ لطف‏الله صافی گلپایگانی در کتاب ماندگار و پُربار «منتخب الاثر» در پایان بحث مفصّل خود درباره دجّال می‏نویسد: آیا شناخت نشانه‏های ظهور از جمله خروج دجّال واجب است تا به هنگام وقوع دانسته شود و حق از باطل و سره از ناسره شناخته گردد؟ ظاهر این است که واجب است تا انسان در معرض گمراه شدن نباشد و از باب دفع ضرر محتمل.
می‏توان گفت: منظور از بیان علائم ‏ظهور آن است که هر کس بخواهد از خطر ضلالت در امان باشد، آنها را فرا بگیرد تا کسی را در برابر خداوند حجّت نباشد که مقتضای آن وجوب فراگیری علائم‏ظهور و معذور نبودن احدی در ندانستن آنها می‏باشد.10

نشانه های عمومی آخرالزمان

  • آنگاه که دیدی حق مرده است و اهل حق از میان رفته‌اند؛
  • ستم همه جا را فراگرفته است؛
  • قرآن فرسوده شده و بدعت‌هایی از روی هوا و هوس در مفاهیم آن به وجود آمده است؛
  • دین بی‌محتوا شده است، همانند ظرفی که آن را واژگون می‌سازند؛

احادیث تکان دهنده درباره ظهور

تعدادی از احادیث بی شمار از پیامبر اکرم حضرت محمد رسول الله(درود خدا بر او باد) به نقل از منابع روایی شیعه و سنی آورده ایم که به روزگار غریبی اسلام در آخرالزمان و ظهور امام عصر( درود خدا بر او باد) مربوط است. مضامین احادیث آنقدر تکان دهنده و به روز هستند که انگار روزگار ما را مرور می کنند:

 
تعدادی از احادیث بی شمار از پیامبر اکرم حضرت محمد رسول الله(درود خدا بر او باد) به نقل از منابع روایی شیعه و سنی آورده ایم که به روزگار غریبی اسلام در آخرالزمان و ظهور امام عصر( درود خدا بر او باد) مربوط است. مضامین احادیث آنقدر تکان دهنده و به روز هستند که انگار روزگار ما را مرور می کنند:

پیامبر خدا محمد مصطفی ( که درود خدا بر او باد) در روایتی فرمود:
روزگاری خواهد آمد که دین خدا تکه تکه خواهد شد. سنت من در نزد آنان بدعت و بدعت در نزد آنان سنت باشد ، شخصیت های بزرگ در نزد آنها حیله گر خوانده می شوند و اشخاص حیله گر در نزد مردم، با شخصیت و وزین خوانده شوند .
مومن در نزد آنان حقیر و بی مقدار می شود و فاسق به پیش آنها محترم و ارجمند باشد ، کودکانشان پلید و گستاخ و بی ادب و زنانشان بی باک و بی شرم و بی حیا شوند، پناه بردن به آنها خواری و اعتماد به آنان ذلت و درخواست چیزی از آنها نمودن، جامه درویشی به تن کردن و مایه بیچارگی و ننگ است .
در آن هنگام خداوند ، آنان را از باران به هنگام، محروم سازد و در وقت نامناسب بر آنها ببارد .
اگر در جمع آنها باشی به تو دروغ گویند
زمانی بر مردم بیاید که چهره هایشان چهره های آدمیان ولی دل هایشان دل های شیاطین باشد ، بسان گرگان درنده خونریز باشند. از منکرات اجتناب نکنند، پیوسته به کارهای ناپسند خویش ادامه دهند ، اگر در جمع آنها باشی به تو دروغ گویند و اگر خبری برایشان بازگویی تو را دروغگویی شناسند و چون از آنها غایب باشی غیبتت کنند . افراد بد بر آنان مسلط شود که آنان را به انواع عذاب معذب دارند، نیکانشان دعا کنند ولی اجابت نشود.
شکم هاشان خدایان آنها، و زنانشان قبله گاهشان و پولشان دین شان
در جایی دیگر رسول خدا فرمود : زمانی بر مردم بیاید که شکم هاشان خدایان آنها شود، و زنانشان قبله گاهشان و پول شان دین شان شود و کالاهای دنیوی را مایه شرف و اعتبار و ارزش خویش دانند .
از ایمان جز نامی و از اسلام جز آثاری و از قرآن جز درس نماند. ساختمان های مسجدهایشان آباد باشد ولی دلهایشان از جهت هدایت خدا خراب شود .
به چهار بلا مبتلا شوند. نخست: تجاوز به ناموس شان
در آن روزگار است که خداوند، آنها را به چهار بلا مبتلا سازد . نخست: تجاوز به ناموسشان و دوم: هتک حرمت از ناحیه زورمندان و ثروتمندانشان ، سوم: خشکسالی، چهارم: ظلم و ستم از جانب زمامداران و قاضیان .
اصحاب از سخنان آن حضرت سخت به شگفت آمدند و گفتند : یا رسول الله ! مگر آنها بت پرست هستند؟ پیامبر فرمود : آری هر پول و درهمی به نزد آنها بتی است که در حد پرستش به آن تعلق خاطر دارند .
آنچنان از علما بگریزند که گوسفند از گرگ گریزد
از پیامبر خدا در منابع شیعه و اهل تسنن روایت شده است که در جایی دیگر فرمود:
روزگاری بیاید که مردم شان آنچنان از علما بگریزند که گوسفند از گرگ گریزد. در آن هنگام، خداوند آنها را به سه بلا دچار سازد : نخست آنکه برکت از مالشان بگیرد ، دوم: ستمگران را بر آنها مسلط سازد و سوم انکه بی ایمان از دنیا بروند .
یکی از اصحاب از پیامبر پرسید: یا رسول الله دین مردم شان چگونه خواهد بود؟
پیامبر فرمود : زمانی بر مردم بیاید که هر کس دین خویش را به سختی حفظ کند . دینداری شان بسان کسی ماند که آتش در دست خود نگه دارد.
از قرآن جز رسم الخطی و از اسلام جز نامی برای مسلمانان نماند
در جایی دیگر در بحارالانوار جلد52ص190 پیامبر فرمود : زمانی برسد که از قرآن جز رسم الخطی و از اسلام جز نامی برای مسلمانان نماند ، آنچنانکه گروهی به دین خدا در جهان خوانده شوند در حالی که همین گروه از هرکسی از اسلام دورتر باشند. مسجدهاشان از حیث ساختمان آباد ولی از نظر هدایت، خراب باشد.
در میان مردمانشان قرآن و اهل آن در اقلیت باشند. مومنانشان در میان مردم باشند ولی در میان آنها نباشند، با مردم باشند ولی براستی با مردم نباشند ، زیرا هدایت با ضلالت همراه نیست گرچه در کنار یکدیگر باشند .
به اندک نانی پیش هرکسی کرنش کنند
در بحار ج 77ص369 آمده است پیامبر در اواخر عمر خود اصحاب را جمع کردند و فرمودند: زمانی بر مردم بیاید که اخلاق انسانی از آنان رخت بربندد چنانکه اگر نام یکی را بشنوی به از آن بود که آن را ببینی یا اگر او را ببینی به از آن است که او را بیازمایی. چون او را بیازمایی، حالاتی زشت و ناروا در او مشاهده کنی .
دینشان پول و قبله گاهشان زنانشان شود. برای رسیدن به اندک نانی پیش هرکسی کرنش کنند نه خود را در پناه اسلام دانند و نه به کیش نصرانی زندگی کنند . بازرگانان و کاسبان شان رباخوار و فریبکار ، و زنانشان خود را برای نامحرمان بیارایند. در آن هنگام اشرارشان بر آنها چیره گردند و هر چه دعا کنند به اجابت نرسد .
آنچنان به قوانین اسلامی بی اعتنا بشوند که...
روزگاری خواهد امد که مردمانشان به پراکندگی مصمم باشند و از هماهنگی و اتفاق نظر و اتحاد بدور شوند. آنچنان به قوانین اسلامی بی اعتنا بشوند که گویی آنان خود پیشوای قرآن بودند نه قرآن پیشوای آنها . از حق جز نامی نزد آنها نمانده باشد و از قرآن جز خط و ورقی نشناسند. بسا یکی در درس قرآن و تفسیر وارد شود ، هنوز جا خوش نکرده از دین خارج شود . و چون در آخرالزمان دینتان دستخوش افکار گوناگون روایات جدید شود، کمتر کسی از شماست که دینش را حفظ کند.
هنگامی که معیشت جز با گناه تامین نگردد
در کنزالاعمال حدیث 31008 آمده است یکی از اصحاب پرسید دین خدا چگونه خواهد شد؟
پیامبر(ص) فرمود : زمانی بر مردم بیاید که هیچ دیندار دینش برایش سالم نماند جز اینکه از قله کوهی بگریزد یا از سوراخی به سوراخ دیگر پناه برد چون روباه که با بچه هایش چنین کند ، و این آخرالزمان باشد .
هنگامی که معیشت جز با گناه تامین نگردد ، چون این وضع پیش آید عزب بودن و تجرد حلال شود ، در آن روزگار است که مرد به دست پدر و مادرش تباه و گمراه شود و اگر پدر و مادر نداشته باشد به دست زن و فرزندش و اگر زن و فرزند نداشته باشد، چه بسا هلاکت و تباهی اش به دست خویشان و همسایگانش باشد که او را به تهیدستی و فقر سرزنش کنندو بترسانند و تکالیفی بر او نهند که وی از عهده ان بر نیاید تا گاهی که او به پرتگاه های هلاکت سقوط کند .
در آخرالزمان فریبکارانی بیایند که حدیث هایی نو و روایت هایی جدید از دین بر شما بخوانند
و نیز از پیامبر خدا در کتاب کنزالاعمال، حدیث 290324 روایت شده است که فرمود : در آخرالزمان دغلبازان و فریبکارانی بیایند که حدیث هایی نو و روایت هایی جدید از دین بر شما بخوانند، انچنان که نه شما و نه پدرانتان چنین حدیث هایی نشنیده باشید. پس دوری گزینید از آنها. مبدا به دام تزویر و فریب شان بیافتید .
از علی بن ابی طالب(ع) درباه آخرالزمان پرسیده شد : آیا در آن زمان مومنانی وجود دارند؟ فرمود: آری . باز پرسیده شد: آیا از ایمان آنان بر اثر فتنه ها چیزی کاسته می شود؟ فرمود: نه ، مگر آن مقدار که قطرات باران از سنگ خارا بکاهد اما آنان در رنج بسر برند.
امیرالمونین (ع) فرمود : زمانی بر مردم بیاید که مقرب نباشد جز به سخن چینی ، و جالب شمرده نشود جز فاجر بودن ، و تحقیر نشوند جز افراد با انصاف، در آن زمان دستگیری مستمندان زیان بشمار آید و صله رحم لطف وبزرگواری بشمار آید .(نهج/حکمت 102)
امام سجاد(ع) فرمود : چون خداوند می دانست در آخرالزمان اهل فکر دقیق النظر خواهند آمد، از این جهت قل هوالله و احد و آیاتی از سوره حدید نازل کرد. بحار 60/18
بر شما باد که همچون بادیه نشینان و زنان دینداری کنید
امام صادق(ع) فرمود : چون قائم ما قیام کند خداوند انچنان نیرویی به چشم و گوش پیروانش داده که به پیک و پیام اور نیازی نداشته باشند و به هرکجای جهان که باشند امام خود را ببینند و سخنش را بشنوند. بحار 36/45
پیامبر (ص) فرمود :« این دین مدام برپا خواهد ماند و گروهی از مسلمانان از آن دفاع کنند و در کنار ان بجنگند تا قیامت بپا شود » و فرمود « در هر عصر و زمانی گروهی از امتم مدافع احکام خدا باشند و از مخالفان باکی نداشته باشند » کنزالاعمال حدیث34499و34500
در جای دیگری فرمودند: « چون در اخرالزمان دینتان دستخوش افکار گوناگون گردد، بر شما باد که همچون بادیه نشینان و زنان دینداری کنید که به دل هایشان دیندارند و دین انها از الایش به افکار مصون ماند." بحار 52/111

 

آخرالزّمان و حکومت جهانی حضرت مهدی(عج)

گسترش رعب، وحشت، آدم‏کشی چیزهایی نیستند که برای کسی قابل تحمّل باشند؛ ولی همه اینها زیر سر مشرکان است که در رأس آنها یهود قرار دارد و جالب این است که آقا امیرالمؤمنین(ع) قرن‌ها قبل، نسبت به این مطلب در مسجد کوفه هشدار داده بودند. آن حضرت به مردم رو کرده و فرمودند: «والله‏ لتسألن ماتؤمرون؛ یا هر آنچه را به شما می‏گوییم اطاعت و اجرا کنید: «او لترکبن أعناقکم الیهود والنصاری؛28؛ یا منتظر حاکمیّت یهود و نصارا بر خود باشید.» یا در جای دیگر فرمودند: «لیستأمرون علیکم الیهود والنّصاری...؛29 چنان یهود و نصارا بر شما حاکم می‏شوند که عرصه را بر شما تنگ کرده و شما را از شهرهایتان بیرون خواهند کرد.»

 

 

 

 

اشاره:حجّت ‏الاسلام والمسلمین نجم الدّین طبسی در سال 1334 ه‍ .ش.در نجف اشرف به دنیا آمدند. دروس مقدّماتی حوزه را در همین شهر و نزد پدر بزرگوارشان حضرت آیت‏الله‏ حاج شیخ محمّد طبسی آغاز کردند؛ امّا به دلیل شرایط نامناسبی که حکومت بعثی برای طلاّب حوزه‏های علمیّه فراهم آورده بود، ناچار به مهاجرت از نجف و اقامت در شهر مقدّس قم شدند. دروس سطح حوزه را در محضر اساتیدی، چون حضرات آیات ستوده، اشتهاردی و حرم‏پناهی گذراندند و در مقطع خارج حوزه نیز از محضر اساتیدی چون آیات عظام گلپایگانی، وحید خراسانی، فاضل لنکرانی و تبریزی بهره بردند.ایشان علاوه بر تدریس دروس حوزوی در مقطع سطح و خارج به تألیف و نگارش کتاب در زمینه مباحث مختلف فقهی، تاریخی و کلامی نیز اشتغال دارند که از جمله این کتاب‌ها می‏توان به موارد «السّجن»، موارد «النفی والتّغریب»، «امام حسین(ع) در مکّه»، «عاشورا»، «چشم‏اندازی از حکومت امام مهدی(ع)» و... اشاره کرد.


آنچه در پی خواهد آمد، حاصل گفت‏وگوی ما با ایشان است که امیدواریم مقبول طبع شما گرامیان واقع شود.

 با تشکّر از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید بفرمایید، منظور از دو واژه «آخرالزّمان» و «عصر ظهور» که در روایات آمده است، چیست؟ و به کدام برهه از زمان اشاره دارند؟
بسم‏الله‏ الرّحمن الرحیم. الحمدلله‏ ربّ ‏العالمین و صلّی ‏الله‏ علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین.
برای روشن شدن پاسخ این سؤال باید ببینیم که در روایات از این دو واژه چگونه تعبیر شده است. با مروری سطحی در جلد چهارم «معجم الأحادیث الامام المهدی(ع)» دیدم که در روایات ائمه طاهرین(ع) درباره عصر ظهور چنین تعبیراتی آمده است: «دولـ[ القائم»، «ظهور الحق»، «إذا قام قائمنا»، «قام القائم»، «یخرج قائمنا» و «الّذی یطهّر الأرض من أعداء الله؛ کسی که زمین را از دشمنان خدا پاک می‏کند». گویا بزرگ‏ترین افتخاری که ائمه معصومان(ع) به خود نسبت می‏دهند، برخاستن قائم از میان ایشان و برپایی دولت حق به دست آن حضرت است.
درباره «آخرالزّمان» هم به دو روایت از امام صادق(ع) و امام باقر(ع) اشاره می‏کنم که در آنها به ویژگی‌های این دوران اشاره شده است: امام صادق(ع) در روایت مفصّلی پس از اشاره به سیره حکومتی
امام علی(ع)، خطاب به برید بن‏ معاویه که راوی این حدیث است، در توصیف زمان خود فرمودند: «به خدا قسم، دیگر هیچ حریم و حرمتی برای خدا نمانده؛ مگر اینکه به آن حریم تعدّی و تجاوز شده است.» «ولا عمل بکتاب الله‏ و لا سنّه نبیّه فی هذا العالم؛ در این جهان نه به کتاب خداوند و نه به سنّت پیامبر او(ص) عمل نمی‏شود.». «ولا أقیم فی هذا الخلق حدّ منذ قبض الله‏ امیرالمؤمنین، صلوات‏الله‏ و سلامه علیه؛ از زمان شهادت امیرالمؤمنین، علی(ع) در میان این مردم حدّی بر پا نشده است.» پس از آن حضرت ادامه می‏دهد: «ولا عمل بشی‏ء من الحق إلی یوم الناس هذا؛ و تا این زمان به چیزی از حق عمل نشده است.» می‏توانیم بگوییم فتنه‏های آخرالزّمان، هتک حرمت‌ها، عمل نکردن‌های به قرآن، رواج انحرافات و دیگر ویژگی‌هایی که برای آخرالزّمان نقل می‏کنند، از وقتی که امیرالمؤمنین(ع) به شهادت رسیدند، شروع شد؛ امّا اوج این ویژگی‌ها در دوران قبل از ظهور امام زمان(ع) نمایان می‏شود، آن هم به حدّی که به بیان برخی روایات، طلب و آرزوی منجی ورد زبان مردم می‏شود.
امام صادق(ع) در ادامه روایت می‏فرمایند: «امّا سوگند به خدا، دور روزگار به پایان نمی‏رسد تا اینکه خدا مردگان را زنده کند و زندگان را بمیراند و حق را به اهلش برگرداند.» «و یقیّم دینه الّذی ارتضاه لنفسه و نبیّه؛1 و دینی را که برای خودش و پیامبرش می‏پسندد برپا سازد.»
در روایتی دیگر، امام باقر(ع) می‏فرمایند: «دولت حق بر پا نمی‏شود؛ مگر در شرایطی که ترس همه را فرا گرفته و همه کس و همه جا دچار فتنه و بلایا و زلزله و طاعون و دیگر بیماری‌ها شده باشند.»
«جنگ کشورهای عربی را فرا گرفته و در میان مردم اختلاف نظرها شدّت یافته است. «و تشتیت فی دینهم و تغییر فی‏حالهم؛ چنان مردم از حیث عقیدتی پراکنده شده‏اند و حالات آن دگرگون شده است.»، «حتّی یتمنّی المتمنّی الموت صباحاً و مساءً؛ چنان اوضاع عمومی سخت می‏شود که آرزوی مردم در هر صبح و شام مرگ می‏شود.»
در ادامه روایت درباره علّت این موضوع چنین می‏خوانیم: «من عظم ما یری من کلب الناس و أکل بعضهم بعضا؛ از شدّت فشارها و ناراحتی‌ها و اینکه می‏بینند مردم همانند سگ به هم می‏پرند و یکدیگر را تکّه پاره می‏کنند.»
در ادامه روایت، حضرت، ظهور حضرت مهدی(ع) را چنین توصیف می‏کنند: «فخروجه إذا خرج یکون عند الیأس و القنوط من أن یروا فرجا؛2 هنگامی که همه مردم ناامید شده‏اند و دیگر هیچ امیدی برای فرج باقی نمانده است، آن حضرت ظهور می‏کنند.» خلاصه در این دوران افراد نه امنیّت و آسایش دارند و نه هیچ خیر و پناهگاهی می‏یابند و وقتی چنین شد، حضرت ظهور می‏کنند.

 یعنی حضرتعالی آخرالزّمان را همان دوران ظهور می‏دانید؟
اوج آخرالزّمان را، بله! اوج آن همان دوران نزدیک به ظهور است؛ ولی اصل آن همان طور که در روایت امام صادق(ع) دیدیم، از زمان شهادت حضرت امیر(ع) شروع شد.

 پس چرا از حضرت رسول(ص) به عنوان پیامبر آخرالزّمان یاد می‏شود؟
این دو مطلب با هم منافات ندارند؛ از آنجا که پس از ایشان پیامبری نیست، آن حضرت پیامبر آخرالزّمان خوانده می‏شوند و همانطور که گفتیم آخرالزّمان هم محدود به دوران نزدیک ظهور نمی‏شود.

 دوران ظهور حضرت چه ویژگی هایی دارد؟
دوران ظهور، دورانی است که حاکم آن امام معصوم(ع) است و بر کلّ جهان حکومت می‏کند و این حاکمیّت سراپا عدل و عدالت است و قابل مقایسه با هیچ حکومت و حاکمیّتی نیست و آرزو و نوید همیشگی همه معصومان(ع) تحقّق این چنین حکومتی بوده است.
در چنین دورانی آیا ما تنها شاهد تحوّل در عرصه حکومت هستیم یا باقی عرصه‏ها هم دچار تحوّل می‏شوند؟
تحقّق حکومت امام زمان(ع) تحوّل عمیقی را در جهان، جامعه و انسان‌ها به‏وجود می‏آورد. این روزها شاهدیم که دولت‌های استکباری برای دست‌یابی به منافع و مطامع پست مادّی‏شان از آن سوی دنیا بلند شده و به منطقه خاورمیانه آمده‏اند، این همه جنایات مرتکب می‏شوند و با این حال، اصلاً ذرّه‏ای ناراحت و متأثّر نمی‏شوند؛ بلکه اسم این عمل شنیع را پیروزی می‏گذارند؛ امّا با ظهور امام زمان(ع) انسان‌ها چنان متحوّل می‏شوند که خودخواهی در آنها کشته می‏شود و به جای کشتن هم‌نوعان خود، به خدمت کردن به ایشان افتخار می‏کنند.
امام باقر(ع) در این زمینه می‏فرماید: «إذا قام قائمنا وضع‏الله‏ یده علی رئوس العباد، فجمع بها عقولهم و کملت به أحلامهم؛3 وقتی حضرت قائم(ع) ظهور کنند، دستشان را بر سر مردم می‏گذارند و عقلها و آرزوها و خلاصه اخلاقشان کمال می‏یابد. طبیعی است وقتی کسی عقلش کامل شد و آرزوها و اخلاقیاتش تغییر کرد، به قول پیامبر اکرم(ص) «ذهبت الشّحناء والبغضاء؛4 دیگر کینه‏توزی از بین مردم رخت برمی‏بندد.» آیا تحوّلی از این بالاتر می‏توان تصور کرد؟ امام زمان(ع) چنان تحوّلی در افراد به وجود می‏آورند که وقتی اعلام می‏کنند، هر کس پول و جواهرات می‏خواهد، بیاید بگیرد، جز یک نفر بلند نمی‏شود که او هم بعداً از کرده خود پشیمان می‏شود.5 علّت چنین حرکتی غنای مردم نیست؛ بلکه استغنایی است که در آنها پدیدار شده و تغییراتی است که در روحیات آنها به وجود آمده است. آن کسی که بلند می‏شود و ابراز نیاز می‏کند؛ چنان در دامنش پول و جواهرات می‏ریزند که نتواند جابه‏جا شود. او هم وقتی می‏بیند که فقط خودش بلند شده، پشیمان می‏شود و می‏خواهد آنچه را گرفته، پس بدهد که از او قبول نمی‏کنند.
چنین تحوّل عمیق و ریشه‏داری مختصّ انسان‌ها نیست؛ بلکه حتّی تجلّی آن را در حیوانات هم می‏توان مشاهده کرد. بنا بر بعضی روایات حیوانات درنده و غیر درنده با هم صلح می‏کنند6 و چوپان‌ها خیالشان از گرگ‌ها راحت است، تازه خود گلّه هم در طول مسیرش تا چراگاه پا روی گندم‌ها و دانه‏های درشت نمی‏گذارند.7 حاکمیّت جهانی حضرت چنین تحوّلی جهانی را به دنبال دارد.

 عمده این تغییرها را در کدام عرصه‏ها می‏توان دید؟
در تمام عرصه‏هایی که شما به نظرتان می‏رسد، قطعاً شاهد تغییر خواهیم بود. طبق روایاتی که از امام صادق(ع) نقل شده: «إذا خرج القائم یقوم بأمر جدید و کتاب جدید و سنه جدیده و قضاء جدید؛8 معنای این سخن این نیست که نعوذ بالله‏ ایشان دینی غیر از اسلام و کتابی غیر از قرآن می‏آورند؛ بلکه تحریفات در عرضه و تفسیر این دو، آن‌قدر زیاد شده که وقتی حضرت می‏خواهند اصل مطلب و صحیح آنها را بیان کنند، برای مردم همانند امر جدیدی نمود پیدا می‌کند. روش ایشان چیزی جز بیان قرآن و مفاهیم آن و احیای سنّت رسول‏الله‏(ص) نیست با این تفاوت که بر اساس اسلام اصیل وناب محمّدی(ص) در همه عرصه‏ها، تغییر و تحوّل به وجود می‏آورند؛ به عنوان مثال، براساس آنچه در روایات آمده است، تمام علومی که انبیاء برای بشریت از آدم تا خاتم(ص) آورده‏اند، دو حرف است حال آنکه در زمان حضرت مهدی(ع) علم بیست و هفت حرف خواهد شد؛9 یعنی حدود سیزده برابر. با این تحوّل عظیم علمی دیگر تکلیف همه چیز معلوم است که چه خواهد شد. فرهنگ، صنایع، اقتصاد، کشاورزی و خلاصه همه چیز دچار تحوّلی اساسی می‏شود. طبق بعضی روایات، در زمان ظهور حتّی یک وجب زمین بایر و لم یزرع روی زمین باقی نمی‏ماند10 و بیابان‌های مکّه و مدینه با اشاره حضرت به نخلستان مبدّل می‏شوند یا انارهایی که از باغ‌ها در آن دوران به عمل می‏آیند، به گونه‏ای هستند که می‏توانند چند نفر را سیر کنند11 یا سلاح‌هایی که حضرت از آنها استفاده می‏کنند، هر چند به ظاهر آهنین هستند؛ (من حدید) ولی در واقع چیزی غیر از آن12 و در سطح بالاتری است و اصلاً قابل قیاس با تسلیحات کنونی جهان نیست.
در خصوص امنیّت، الآن هر چند سازمان‌ها و تشکیلات بین‏المللی مدعی نظم و امنیّت جهانی بسیارند ولیکن جایی که حقیقتا افراد بتوانند به آنها پناه ببرند و دادخواهی کنند وجود ندارد و این همان چیزی است که در روایات از آن با تعبیر «لایجد ملجاء»13 یاد شده است. همین موضوع امنیّت در زمان ظهور به قدری تغییر می‏کند که از سویی حتّی اگر به اندازه مقدار غذایی که لای دندان می‏ماند14 حقّ کسی پایمال شده باشد، آن را باز می‏ستانند و از سویی دیگر خانم‌ها چه پیرزن باشند چه دختران جوان از یک سمت دنیا به سمت دیگر برای به جا آوردن حج مسافرت می‏کنند و احدی متعرّض آنها نمی‏شود.15
اگر روایات پیش و پس از ظهور را کنار هم بچینیم نکات جالبی به دست می‏آوریم:
پیش از ظهور، فرد بر سر قبر مردگان می‏رود و آرزو می‏کند که کاش جای آنها بود16 و بعد از ظهور شخص بر سر قبر برادرش می‏رود و به او می‏گوید: کاش تو هم بودی و از این برکاتی که ما بهره‏مند شده‏ایم، متنعّم می‏شدی17. یا پیش از ظهور خون‏ریزی مفصّلی در منا به‏ وجود می‏آید18 و پس از ظهور مردم آن‌قدر به حج اقبال می‏کنند که حضرت از آنها که طواف مستحبّی می‏کنند، می‏خواهند که مطاف را برای آنها که حج واجب دارند رها کنند19. مساجد پیش از ظهور زیبا و با شکوه اما خالی از مؤمنان و معنویّتند؛20 ولی پس از ظهور یکی از مساجدی که ساخته می‏شود پانصد در دارد که حکایت از بزرگی و وسعت آن می‏کند21 و آنها که می‏خواهند در نماز جمعه کوفه که به امامت حضرت برپا می‏شود، شرکت کنند، صبح زود هم که حرکت می‏کنند، باز موفّق به پیدا کردن جا نمی‏شوند.22
قبل از ظهور مرگ‌های ناگهانی (موت فجا\)، بیماری‌های متنوّع و همه‏گیر نظیر طاعون و وبا گسترش قابل توجّهی دارند23 و مرگ و میر زیاد چنان شایع می‏شود که درصد قابل توجّهی از مردم می‏میرند؛24 ولی بعد از ظهور امام زمان(ع) افراد چنان عمر می‏کنند که حتّی هزار فرزند بلاواسطه خود را می‏بینند25 که از آن علاوه بر کثرت اولاد، حدّ اعلای صحّت، سلامتی، نعمت و خدمات را می‏توان برداشت کرد. به طور خلاصه می‌توان گفت که این تحوّل در همه ابعاد و عرصه‏هاست.

 با توجّه به اینکه دوران پیش از ظهور سیاهی محض است و پس از آن روشنایی مطلق، گذار از آخرالزّمان به عصر ظهور چگونه رخ می‏دهد و چطور این دو دوره کاملاً متفاوت به هم متّصل می‏شوند؟
با گسترش یافتن و شیوع فشارها و مشکلات، خود به خود توجّه مردم به حکومتی که منجی موعود برپا خواهد ساخت بیشتر می‏شود و این فشارها مقدّمه‏ای است برای این دگرگونی‌ها و البتّه اصل این تحوّل یک به یک انجام می‏شود: «یصلح الله‏ له أمره فی لیله واحده».26

 از جمله صفاتی که برای حضرت در دعای ندبه بیان شده «هادم ابنیه الشّرک و النّفاق» است. آیا می‏توان از این بناهای شرک و نفاق که توسط حضرت در هم شکسته می‏شوند، مصادیقی را نام برد؟
در جوابتان بهتر است روایتی از امام صادق(ع) را بخوانم که در دل خود مطالب زیادی دارد. حضرت می‏فرمایند: «یصنع کما صنع رسول الله؛ حضرت مهدی(ع) همان کاری را که پیامبر اکرم(ص) کرد، انجام می‏دهند.» «یهدم ما کان قبله؛ همه بناهای پیش از خود را درهم می‏شکند.» «کما هدم رسول‏الله‏ أمر الجاهلیه؛ همانند پیامبر اکرم(ص) که بناها، اعتقادات، باورها و همه بافته‏های جاهلیّت را فرو ریختند، حضرت مهدی(ع) نیز همه آثار دوران جاهلیّت بشر را متلاشی می‏کنند؛ «و یستأنف الاسلام جدیدا؛27 اسلام را از نو بنا می‏کنند.»
گسترش رعب، وحشت، آدم‏کشی چیزهایی نیستند که برای کسی قابل تحمّل باشند؛ ولی همه اینها زیر سر مشرکان است که در رأس آنها یهود قرار دارد و جالب این است که آقا امیرالمؤمنین(ع) قرن‌ها قبل، نسبت به این مطلب در مسجد کوفه هشدار داده بودند. آن حضرت به مردم رو کرده و فرمودند: «والله‏ لتسألن ماتؤمرون؛ یا هر آنچه را به شما می‏گوییم اطاعت و اجرا کنید: «او لترکبن أعناقکم الیهود والنصاری؛28؛ یا منتظر حاکمیّت یهود و نصارا بر خود باشید.» یا در جای دیگر فرمودند: «لیستأمرون علیکم الیهود والنّصاری...؛29 چنان یهود و نصارا بر شما حاکم می‏شوند که عرصه را بر شما تنگ کرده و شما را از شهرهایتان بیرون خواهند کرد.»
مشرکان در دوره حاکمیّتشان، یک سری بافته‏ها، عقاید و فرهنگ را بر مردم تحمیل می‏کنند که از جمله عوارض آن، گسترش فساد، بی‏بند و باری، بی‏عفّتی و هدف قرار گرفتن اعتقادات مردم است. در کنار حاکمیّت یهود، حکومت‌هایی دیده می‏شود که تشکیل شده از مشرکان، منافقان و همه آنهایی که ظاهراً همراه مردمند؛ ولی در حقیقت بقای خود را وامدار هم‌دستی و همراهی مشرکان هستند.
قبل از ظهور امام زمان(ع) دنیا گرفتار مشرکان؛ یعنی یهود و نصاراست که مصداق بارزش در جهان امروز همان آمریکا و مولود نامشروعش اسرائیل است که حکومت‌های دست نشانده‏ای که به جز رضایت آنها به هیچ چیز دیگری فکر نمی‏کنند، همراهشان هستند. حضرت در همان ابتدای امر با تمام قوا با ایشان رودررو شده و جنگ خونینی با ایشان به پا می‏کنند. در این جنگ تمام عیار، حتّی سنگ‌ها و درخت‌ها به یاری حضرت و سپاهیانش آمده و ایشان را خطاب می‏کنند که یک یهودی یا دشمن خدا پشت من پنهان شده، بیایید او را بگیرید و بکشید.30
برخی روایات هم به جنگ حضرت با حکومت‌های عربی و دست نشانده‏های آنها اشاره می‏کنند که «علی العرب شدید»31 «لا والله‏ ما بینه و بینهم إلّا السّیف»32 البتّه نکته‏ای را که می‏بایست در اینجا یادآور شوم، این است که جنگ‌های خونین و شدید حضرت تنها با حکومت‌های مشرک و سردمداران شرک و نفاق است؛ والّا اصل حکومت ایشان حکومت سفاک و خونریزی نیست که بین عوام مردم شایع کرده‏اند.
حضرت با شیطان درگیر می‏شود33 که «إلی یوم وقت المعلوم»34 مهلت خواسته است؛ البتّه اینکه منظور همان ابلیس است یا شیطان بزرگ بماند تا زمانی که خود حضرت ظهور کنند.

 با استقرار حکومت حضرت چه کسانی از این نعمت بهره‏مند می‏شوند؟
اوّلاً طبق برخی روایات، همه در دوران امام زمان(ع) موحّد می‏شوند و دیگر هیچ حدّ و مرزی باقی نمی‏ماند که فلانی مثلاً یهودی یا نصرانی است: «له أسلم من فی السموات والأرض35؛ همه در دوران حکومت امام زمان(عج) مسلمان می‏شوند.»
نکته دوم اینکه با توجّه به بعضی دیگر از روایات که می‏فرماید: «وضع‏الله‏ یده علی رؤس العباد؛36 نه رئوس مؤمنان یا شیعیان، حضرت دست مبارکشان را بر سر تمام بندگان می‏گذارند و عقول همه بندگان کامل می‏شود و نه عقل جمعیّتی خاص.»
نکته سوم اینکه سرور ناشی از ظهور امام زمان(ع) حتّی شامل حال اهل برزخ و مردگان هم می‏شود؛37 یعنی علاوه بر شیعیان و کلّ انسان‌های زنده، مردگان هم از فرج بهره‏مند می‏شوند: «دخلتهم الفرحه»38.

 آیا می‏توان تعریف جامعی از حکومت حضرت ارائه کرد؛ به طوری که مشخّص شود، ابعاد، الگوها، قوانین و سیره‏ای که قرار است، ایشان برقرار کنند، چیست؟
می‏دانید که ما ده قانون یا ده دین نداریم. در نگاه ما دین و قانون حق جز یکی و اسلام نیست: «إنّ الدّین عند الله الإسلام»39. افتخار و هنر حضرت مهدی(ع) پیاده کردن همان چیزی است که رسول‏الله‏(ص) به بشر ارائه کرده‏اند؛ زیرا به فرموده قرآن «لقد کان لکم فی رسول الله‏ أسوه حسنه».40 به عبارت دیگر نه تنها سیره ایشان که سیره حضرت علی(ع) همان سیره رسول خدا(ص) بود و همگی افتخارشان این است که قدم جای قدم پیامبر(ص) می‏گذارند. البتّه نتیجه تأسّی و عمل به این سیره بنا بر آیه «ولو أنّ أهل القری آمنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء والأرض»41 وفور و نزول برکات از آسمان و زمین است و طبیعی است، در چنین حالتی دیگر زمین با اهل خود قهر نیست و رود و دریاچه‏ای خشک نمی‏شود و بسیاری مسائل از این قبیل وجود نخواهد داشت.

 آیا برای تحقّق چنین حکومتی زمینه‏سازی هم می‏توان کرد؟
پاسخ این سؤال به بحث انتظار برمی‏گردد که مرحوم مجلسی در جلد 52 بحارالانوار بیش از هشتاد روایت در این باره آورده‏اند که در بعضی از آنها از انتظار با تعبیری همچون «أحبّ الاعمال»42 یا «أفضل أعمال أمتّی»43 یاد شده و شخص منتظر را در برخی دیگر به کسی تشبیه کرده‏اند که در خیمه رسول الله‏ (ص) باشد.44 مسلّماً کسی که در خیمه رسول الله‏(ص) باشد برای تهاجم به دشمن و ویران کردن ابنیه شرک و نفاق در حالت آماده ‏باش به سر می‏برد یا وقتی حدّاقل ثواب انتظار را معادل ثواب هزار شهید بدر و احد بیان می‏کنند، معنایش این است که هر منتظر باید رنج و زحمتی معادل رنج و زحمت هزار شهید بدر و احد را تحمّل کند. به هر حال مردم باید با این موضوع و این فرهنگ و خود امام(ع) و دشمنان ایشان آشنا شوند و برای مردم روشن شود که دشمنان آن حضرت به دنبال چه می‏گردند و چه هدفی را دنبال می‏کنند.
به نظر حقیر بهترین وسیله برای آگاه کردن مردم، پیاده کردن فرهنگ مهدویّت و بر حذر داشتن آنها از فرهنگ ضدّ آن است. بهترین حالت آن هم وقتی است که حکومت به پا می‏شود. با برپایی حکومت و دست‌یابی به امکانات بیشتر، مسئولیّت هم بیشتر می‏شود. می‏بایست با استفاده از صدا و سیما و دیگر رسانه‏های گروهی ابعاد مختلف موضوع را برای مردم تبیین کرد و به معنای واقعی، برای برپایی حکومت امام زمان(ع) مقدّمه‏چینی نمود؛ البتّه در اینجا مجال پاسخ به آنها که با استناد به حدیث ضعیف السّندی اصل تشکیل حکومت در عصر غیبت را زیر سؤال می‏برند، نیست و به همین قدر بسنده می‏کنم که به نظر بنده الآن اوجب واجبات و اهمّ مسائل تشکیل و حفظ حکومت اسلامی است.

 با گذشت بیش از دو دهه از آغاز انقلاب در ایران عملکرد اصل نظام را در این راستا چگونه می‏بینید؟
هر چند که انتظار بیش از این بوده؛ ولی بینی و بین الله کوتاهی نکرده‏اند.
یک تذکّر و درخواست هم از آقایان دارم، اینکه بیایید فرهنگ مهدویّت را مثل کتاب‌های مدارس که به تناسب سطوح مختلف سنّی نوشته شده، بازنویسی کنیم و برای هر مقطعی کتاب و اسلاید، سی‏دی، فیلم و برنامه‏های مختلف و مناسب داشته باشیم که در این راستا می‏طلبد، هم فضا و هم ابزار را به خوبی بشناسیم و هم مناسب‏ترین نحوه استفاده از ابزار را در شرایط کنونی اعمال کنیم. در ورود به این میدان هم ان‏شاءالله موفّق خواهیم بود.
 تاکنون در بین طلبه‏ها و عامّه مردم چقدر در زمینه فرهنگ انتظار کار شده است؟
راستش را بخواهید ما در برابر ساحت مقدّس امام زمان(ع) سراپا تقصیریم. آبرو و اعتبار ما طلبه‏ها به همین عمّامه‏هایمان است. این عمّامه‏ها هم اعتبارش به همان اصل و پشتوانه‏اش است. همانند پول که کاغذی عادّی است و با پشتوانه‏ای که در بانک مرکزی دارد، معتبر می‏شود. این احترامی که مردم به ما می‏گذارند، دستمان را می‏بوسند، وجوهات را برای صرف در امور مذهبی پیش ما می‏آورند و خلاصه یک جور دیگر نگاهمان می‏کنند، همه به دلیل آن بزرگوار است و متأسّفانه ما در واقع یک هزارم حقّی را که آن حضرت بر گردن ما دارند، ادا نکرده‏ایم

چگونگی حضور ایرانیان در دوره ظهور

از روایات فهمیده می‌شود که تعدادی از سپاهیان حضرت مهدی(عج) ایرانی هستند و از آنان با تعبیرهای طرفداران سلمان فارسی، اهل ری، اهل مشرق زمین، اهل خراسان، گنج‌های طالقان، یاران درفش‌های سیاه، قمی‌ها، سرخ‌رویان، اهل فارس و غیره یاد شده است.

 

 

معارف عمیق مهدویت ضامن سلامت و سعادت جامعه و فرد فرد انسان‌هاست، اعتقاد به بشارت‌های پیامبران گذشته و ائمه دین(ع) افراد با انگیزه و پرتوانی را در جامعه می‌تواند پرورش دهد، باور به حضور امامی ناظر بر اعمال، از جنبه فردی موجب پاک نگاه داشتن روح و پیراستن اعمال از زشتی‌هاست و از جنبه اجتماعی باعث هم‌دلی مؤمنان و ایستادگی در برابر ظالمان می‌شود، کارکرد وسیع و عمیق آموزه‌های مهدوی، جذابیت خاص موضوع را نشان می‌دهد، به همین دلیل، قشرهای مختلف جامعه پرسش‌های بسیاری در این موضوع دارند که لزوم پاسخگویی صحیح به آن‌ها از راهی مطمئن بر کسی پوشیده نیست.

 

پژوهشکده مهدویت در کتاب «مهدویت، پرسش‌ها و پاسخ‌ها» به برخی از شبهات این گونه پاسخ می‌دهد:

 

*زمینه‌سازی ظهور/ شهری که پایگاه یاران امام زمان(عج) است

کشور ایران تا قبل از ظهور، چگونه باید باشد؟

ج:برای آن‌که از وضع کشور در هنگام ظهور آگاه باشیم، باید شرایط ظهور امام زمان(عج) را بدانیم. برای ظهور امام زمان(عج) دو شرط اساسی لازم است:

1ـ پذیرش عمومی: یعنی مردم باید به حدی از دانایی برسند که هر چه امام زمان(عج) دستور داد، بدانند آن دستور کاملاً درست است و باید مو به ‌مو آن را اجرا کنند؛ نباید از مسئولیت شانه خالی کنند و اجرای عدالت را فقط در مورد دیگران دوست داشته باشند و وقتی اجرای عدالت به ضرر خود آنان شد، از آن فرار کنند و تن به عدالت ندهند؛ باید به حدی برسند که بفهمند دین، معنویت و ارزش‌های انسانی است که انسان را به سعادت می‌رساند، نه پیشرفت علم و صنعت و تنها امام است که نیازهای واقعی انسان را می‌داند و می‌تواند مردم را خوشبخت کند؛ فقط منتظر او باشند و از قدرت‌های مادی چشم بپوشند.

2ـ یاران فداکار: علاوه بر قبول مردم که شرط پیروزی و به ثمر رسیدن یک قیام است، یاران فداکار و سخت‌کوش نیز باید در انجام برنامه‌های امام، شبانه‌روز تلاش کنند و از هیچ اقدامی برای پیشرفت دستورهای امام کوتاهی نکنند، در خدمت به اسلام و مردم سر از پا نشناسند و کار کردن برای دیگران را با تمام جان و دل قبول کنند و به فکر مقام و رفاه خود نباشند.

در روایات به وجود یاران ایرانی توجه زیادی شده و ‌آمده است که بسیاری از شهرهای ایران محل یاران امام است که در زمان ظهور به یاری امام خواهند پرداخت، مخصوصاً در روایات، شهر مقدس قم، پایگاه یاران امام زمان(عج) معرفی شده است.

با توجه به این دو شرط باید گفت، کشور ما برای ظهور امام زمان(عج) باید به گونه‌ای باشد که همه مردم یا اکثر آنها واقعاً منتظر امام زمان(عج) باشند؛ انتظار واقعی، تنها با گفتار و دعا ایجاد نمی‌شود؛ منتظر واقعی را از عمل او می‌توان شناخت که البته دعا نیز جزئی از عمل است، منتظر واقعی اولًا سعی می‌کند به امام زمان(عج) معرفت پیدا کند و ثانیاً در طریق طاعت و بندگی خدا قرار گیرد.

تحقق این امر به موارد زیر است: بداند او چگونه امامی است و چه انتظاری دارد، برای این کار کتاب بخواند، در مجالس سخنرانی و غیره شرکت کند، سعی کند برای سلامتی امام همیشه دعا کند، برای او صدقه بدهد و اعمال مستحبی انجام دهد، پای بند مسائل دینی و واجبات و محرمات باشد، آنها را به دقت بیاموزد و عمل کند، واقعاً عدالت خواه باشد و راضی نباشد حق کسی ضایع شود، هر چند به ضرر خود او باشد. مطیع نایب امام زمان (ولی‌فقیه) باشد و در زمان غیبت امام، دستورهای او را مانند دستورهای خود امام بداند، از گناه، زشتی و ظلم کاملاً بپرهیزد و در کمک‌ به مردم و جلب رضایت آنان بکوشد و وظایف دینی و اخلاقی خود را به طور کامل عمل کند.

هر قدر تعداد چنین افرادی در ایران و جهان زیاد شود، می‌توان گفت به ظهور نزدیک‌تر می‌شویم و زمینه آمدن امام زمان فراهم‌تر می‌شود، البته باید توجه داشت که در کنار کوشش‌های افراد صالح، عده‌ای افراد فاسد نیز گناه و تباهی را به حد اعلای آن می‌رسانند و سعی می‌کنند در جامعه هر چه بیشتر گناه و بی‌عدالتی را ترویج دهند؛ اما با تلاش منتظران، وجود چنین افرادی مانع ظهور نمی‌شود؛ اینها گرد و غباری هستند که با آمدن باران رحمت الهی از صحنه اجتماع زدوده می‌شوند، به شرط اینکه منتظران واقعی با امر به معروف و نهی از منکر بستر را برای ظهور حضرت فراهم آورند تا با اصلاح امور و اصلاح افراد جامعه شرایط ظهور تحقق یابد.

*مردی از قم

روایتی که می‌فرماید: مردی از قم مردم را به سوی خدا دعوت می‌کند، نسبت به چه کسی است؟

ج:در روایتی امام موسی‌بن جعفر(ع) می‌فرماید: شخصی از اهل قم مردم را به حق می‌خواند و در اطراف او کسانی جمع می‌شوند که چونان قطعه‌‌های آهن مقاوم‌اند، از جنگ خسته نمی‌شوند و نمی‌ترسند و هیچ باد سرکش تندی آنها را تکان نمی‌دهد و به خدا توکل می‌کنند و عاقبت از آن متقین است.

با توجه داشت که تعیین فرد خاصی برای این روایت، احتیاج به دلایل محکمی دارد و به سادگی نمی‌توان روایات را بر افراد و مصادیق خاص تطبیق کرد، اما به هر حال ممکن است انقلاب اسلامی و حضرت امام خمینی(ره) مورد روایت باشد، البته برخی، مصداق این روایت را امام خمینی(ره) می‌دانند و در این باره مطالبی نقل کرده‌اند.

*دوره ظهور

حضور ایرانیان در دوره ظهور چگونه است؟

ج: از روایات فهمیده می‌شود که تعدادی از سپاهیان حضرت مهدی(عج) ایرانی هستند و از آنان با تعبیرهای طرفداران سلمان فارسی، اهل ری، اهل مشرق زمین، اهل خراسان، گنج‌های طالقان، یاران درفش‌های سیاه، قمی‌ها، سرخ‌رویان، اهل فارس و غیره یاد شده است.

امام باقر(ع) در این باره می‌فرماید: «نیروهایی با پرچم‌های سیاه که از خراسان قیام کرده‌اند در کوفه فرود می‌آیند و هنگامی که حضرت مهدی در شهر مکه ظهور می‌کند با آن حضرت بیعت می‌کنند» و نیز فرمودند: «یاران حضرت قائم(عج) 313 نفرند و از فرزندان عجم‌اند».

 

شام پیش از خروج سفیانی

چرخش عجیب ترکیه بر ضد سوریه، افزایش مداخلات عربستان و قطر و دیگر کشورهای عربی در اوضاع سوریه و لبنان، مواضع و تحرکات قابل تامل اردن در قبال سوریه، هماهنگی کامل اروپا و آمریکا برای ایجاد ناامنی و به سقوط کشاندن حکومت سوریه و بالاگرفتن موج اعتراضات داخلی در این کشور نشان می دهد که احتمالاً تحولات بزرگ و غیرمنتظره ای در این منطقه حساس رخ خواهد داد که تاثیرات عمیقی بر وقایع پیش روی خاورمیانه دارد.

 

 

 

 

 

انطباق عجیب تحولات و رخدادهای کنونی خاورمیانه و جهان، با نشانه ها و وقایع آستانه ظهور، خصوصا در طی دهه گذشته، هر شیعه منتظری را ناخواسته بر آن می دارد که به کنکاش و جستجوی بیشتر در این زمینه بپردازد تا به میزان صحت این انطباق ها پی ببرد.

همزمان، بشارت های بزرگان و علماء نیز بر آتش این اشتیاق می افزاید و موجب می شود تا فرد منتظر با دقت و اشتیاق زائدالوصف به دنبال بررسی نشانه های ظهور برآید که خواه، ناخواه در صورت یقین به صحت این انطباق ها و نزدیکی ظهور، برای زمینه سازی بیشتر ظهور و استقبال از آن واقعه مبارک، فرد منتظر به اصلاح خود و جامعه مبادرت می ورزد که میزان آن بستگی به میزان صداقت و همت افراد دارد.

بدون اصلاح گری و خودسازی و تلاش برای ساختن جامعه، پیگیری وقایع ظهور نوعی تفنن و سرگرمی محسوب می شود که نه تنها فایده چندانی برای فرد و جامعه ندارد که می تواند آثار سوئی نیز در پی داشته باشد.البته گاه این اصلاح و خودسازی در یک فرد، به صورت فرو نرفتن بیشتر در منجلاب گناه و فساد و تباهی که از خصوصیات برجسته و مهم آخرالزمان و عصر ظهور است، ظاهر می شود که این اثر مثبت نیز در جای خود، مسئله مهمی محسوب می شود.

به بیان دیگر بررسی حوادث و نشانه های ظهور در صورتی به حال فرد و جامعه اثرگذار و مفید است که منجر به حرکت به سوی قواعد ظهور شود، یعنی فرد پس از یقین به این همانی تحولات جاری، به سمت اصلاح خود و جامعه و تقویت ایمان و باورهای دینی و مبارزه صحیح با مظاهر بی دینی در جامعه و تلاش برای تحقق اهداف و آرمان های انقلاب و اسلام بپردازد که به جرات می توان گفت افرادی که با صداقت به بررسی تحولات و حوادث ظهور می پردازند، اهداف فوق را در درجات مختلف درک کرده و به سمت قواعد ظهور پیش خواهند رفت.

بعد از گذر از این مقدمه مهم که توجه به آن بسیار ضروری است، به موضوع اصلی مقاله برمی گردیم، تحولات چندماهه کشورهای خاورمیانه و ازجمله کشور سوریه، همه نگاه ها را به خود جلب کرده است، تجمع تمام نیروهای اهریمنی بر روی سوریه و به میدان آوردن تمام نیروها و امکانات سیاسی، فکری، بین المللی و ایجاد جنگ روانی عظیم و زمینه سازی برای مداخله نظامی، تحریک همسایگان سوریه، تجهیز گروه های مسلح و حمایت همه جانبه از آنها و براه انداختن جنگ رسانه ای با انواع دروغ و فریب و ... علیه سوریه نشان از آغاز مرحله ای جدید در تحولات شام و سوریه دارد که با توجه با تحقق بسیاری از نشانه های ظهور، می توان گفت مرحله جدید می تواند آخرین مرحله قبل از خروج سفیانی یا مرحله زمینه سازی برای خروج این عنصر مزدور در منطقه باشد که در تحولات عصر ظهور طی روایات بسیاری مورد اشاره قرار گرفته است.

چرخش عجیب ترکیه بر ضد سوریه، افزایش مداخلات عربستان و قطر و دیگر کشورهای عربی در اوضاع سوریه و لبنان، مواضع و تحرکات قابل تامل اردن در قبال سوریه، هماهنگی کامل اروپا و آمریکا برای ایجاد ناامنی و به سقوط کشاندن حکومت سوریه و بالاگرفتن موج اعتراضات داخلی در این کشور نشان می دهد که احتمالاً تحولات بزرگ و غیرمنتظره ای در این منطقه حساس رخ خواهد داد که تاثیرات عمیقی بر وقایع پیش روی خاورمیانه دارد.هر یک از جبهه حق و باطل در تلاش است تا با تسلط بر این منطقه حساس دست بالا را در وقایع تاریخ ساز آتی داشته باشد، آیا تحولات جاری می تواند همان تحولات مورد اشاره روایات در آستانه خروج سفیانی باشد؟

تلاش این مقاله بر آن است تا حد ممکن تصویری روشن از تحولات شام قبل از خروج سفیانی و انطباق آن با تحولات جاری را بدست آوریم:سرزمین شام از دیرباز نقش مهمی در تحولات جامعه اسلامی بازی کرده است، حضور معاویه و یزید و دیگر حکام مکار و خونریز اموی در این منطقه و نقش عمیق آنها در تحولات زمان خود که عمدتاً نقشی منفی بوده است، از دیرباز کفه این سرزمین را در تحولات منطقه سنگین کرده است. در طول تاریخ این منطقه تاثیر مهمی بر سایر بلاد اسلامی داشته است.در روایات عصر ظهور نیز یکی از مهمترین نقاط اثرگذار بر واقعه شریف ظهور، شام است، شام در لسان روایات شامل سوریه، اردن، لبنان و قسمت هایی از فلسطین و حتی به نقلی برخی از نقاط شمال غربی عراق است، اصلی ترین شورش مقابله کننده با ظهور از این مناطق برمی خیزد که در نظر دارد ضمن مبارزه با موج بیداری و انقلاب اسلامی منطقه ای، جوامع اسلامی را تحت سلطه خود درآورد.این سرزمین مبدا، معبر و محل تلاقی قیام های بسیاری در عصر ظهور است، جنگ های بزرگی در این سرزمین در عصر ظهور واقع می شود که نشان از اهمیت آن برای طرف های درگیر دارد.

تحولات شام بعد از خروج سفیانی دارای شفافیت خوبی است و می توان توالی و ترتیب آن را تا حدودی مشخص کرد، اما این سرزمین قبل از خروج سفیانی و در فاصله زمانی متصل به خروج وی نیز شاهد تحولات مهمی خواهد بود که به صورت نامنظم و کمی مبهم در روایات ذکر شده است، با توجه به اهمیت تحولات این مقطع زمانی، یعنی تحولات قبل از خروج سفیانی و احتمال انطباق آن بر تحولات جاری منطقه، این مقاله در تلاش است تا با نگاهی تحلیلی و دقیق به این تحولات مهم پرداخته و انطباق وقایع جاری این سرزمین با روایات عصر ظهور را بررسی نماید: روایات شریف برای سرزمین شام قبل از خروج سفیانی تحولات بسیاری را برشمرده اند که با دسته بندی آنها می توان به وقایع زیر اشاره کرد:

1- فتنه ی عمومی در سرزمین های اسلامی که در شام هم وجود دارد.

2- فتنه ی ویژه برای شام، اختلاف شدید، خشکسالی و قطحی به علت محاصره اقتصادی غرب.

3- وجود درگیری میان دو گروه معارض در شام و ایجاد پراکندگی و ضعف در آنها.

4- بلند شدن نداء و صدایی بشارت بخش از جانب شام.

5- وقوع زلزله ای مهیب و کشته شدن افراد زیاد در شام.

6- ورود نیروهای خارجی به شام که شامل نیروهای ایرانی، غربی، مغربی و ترک می باشد.

7- کشته شدن حاکم شام.

8- درگیری ابقع، اصهب و سفیانی در شام که منجر به قدرت یابی سفیانی می شود.

فتنه ی عمومی در سرزمین های اسلامی که در شام هم وجود دارد.روایات عصر ظهور، جوی متلاطم و متشنج را در اکثر کشورهای اسلامی در آستانه ظهور به تصویر می کشند که البته این تلاطم و اختلافات، جزء لاینفک هر تغییر و انقلابی است، چون عده ای که مخالف تغییر و انقلاب هستند و منافع و موجودیت خود را در خطر می بینند، تلاش می کنند تا به هر وسیله ممکن، حتی با جنایات هولناک جلوی انقلاب را بگیرند.

هرچند مبداء زمانی و فاصله مشخصی برای این فتنه ها و اختلافات تا ظهور ذکر نشده است اما آنچه مسلم است این فتنه ها و اختلافات که مدتی قبل از ظهور در جوامع انسانی و خصوصا در خاورمیانه به عنوان مکان جغرافیایی ظهور وجود دارد، در سال های منتهی به ظهور تشدید می شود و در سال ظهور به اوج خود می رسد:فتنه تیر و تاری پدید آید و آنگاه فتنه به دنبال فتنه برپا شود تا مردی از اهل بیت(ع) من به نام مهدی(ع) خارج شود، اگر او را درک کردی با او باش تا از هدایت یافتگان باشی.

الحاوی للفتاوی، ج 2، ص138 مردم شرق و غرب به اختلاف می گرایند، اهل قبله(مسلمانان) نیز دچار اختلاف می شوند، مردم از ناامنی به شدت رنج می برند و این چنین روزگار سپری می شود تا منادی آسمانی ندا دهد ....غیبت نعمانی، ص 132، ملاحم و الفتن، ص 114 ...و آن سالی است که در تمام سرزمین عرب اختلافات روی می دهد.

بحار الانوار، ج‏52، ص 222 آنگاه که در عراق اضطراب های شدید سلب آرامش نمود و اختلافات شام را فراگرفت و اهل یمن بر سر حکومت درگیر شدند... الزام الناصب، ص 204 شما را به مهدی(عج) بشارت می دهم، هنگامی که اختلاف شدید در میان مردم پدید آید و زلزله های سختی واقع شود، او قیام می کند.غیبت شیخ طوسی، ص 111، ملاحم و الفتن، ص 134 قائم قیام نمی کند مگر پس از وحشت شدید، زلزله ها و فتنه های فراگیری که بر مردم چیره شود و طاعونی پیش از آن شایع شود و شمشیر برنده ای در میان عرب پدید آید و اختلاف در میان مردم افتد....غیبت نعمانی، ص 123، بشارت الاسلام، ص 92 ای جابر قائم ظهور نمی کند مگر هنگامی که شهرها را فتنه و آشوب فراگرفته باشد، و مردم راه فرار بجویند ولی راهی پیدا نکنند.

مهدی موعود(ترجمه بحارالانوار)، ص 1055  حرکت عمومی مردمی بر ضد حاکمان مستبد و طاغوتی نیز که می توان از آن به یک بیداری اسلامی و انقلاب مقدس نام برد، در روایات متعددی مورد اشاره قرار گرفته است که در آستانه ظهور رخ می دهد، مانند روایتی که می فرماید، ظهور در هنگام انقلاب ها و قیام های مردمی خواهد بود:ابوسعید خدری از رسول معظم روایت کرده که فرمود: شما را بشارت می دهم که مهدی(ع) در موقع اختلاف و انقلاب امت من ظهور خواهد کرد.فتنه ها و آشوب های آخرالزمان، (ملاحم و الفتن)، باب 18، ص 155 آن (ظهور) هنگامی است که زمامامداران ستمگر شما که سیاست مسلمانان را بلد نبودند، از بین بروند.

الزام الناصب، ص 213 به طور مسلم، این اختلاف و درگیری که می توان از آن به فتنه های آستانه ظهور نام برد، در سرزمین شام که از مهمترین بلاد مسلمین است نیز روی خواهد داد، همچنانکه برخی از روایات صراحتاً به این موضوع اشاره کرده اند:مژده پیروزی را از سمت دمشق می شنوید... و شورشیان روم پیش می آیند و در رمله مستقر می شوند، پس اولین جایی که از غرب (غرب بلاد اسلامی) خراب می شود، سرزمین شام است.غیبت شیخ طوسی، 269، غیبت نعمانی، 279/67 وقتی که از کشمکش و اختلافات داخلی شام اطلاع یافتید باید از شام گریخت، زیرا آشوب و جنگ در آنجاست.مهدی موعود(ترجمه بحارالانوار )، ص 1055 در آن سال اختلاقات بسیاری در هر زمین از ناحیه غرب روی می دهد نخستین جائی که خراب می شود شام است...مهدی موعود(ترجمه بحارالانوار)، ص 987 با دیدن سه علامت منتظر آمدن مهدی باشید. وی عرض کرد: یا امیرالمومنین آنها چیستند؟

فرمود: اول اختلافی که در بین اهل شام پدید می آید، و آمدن پرچم های سیاه از خراسان و وحشتی در ماه رمضان.غیبه نعمانی، ص 133؛ بحارالانوار، ج 52، ص 229؛ منتخب الاثر، ص 220 سعید بن مسیب می گوید: در شام فتنه ای خواهد بود که از هر ناحیه ای آن را برطرف می کنند. از ناحیه دیگری سربلند می کند و آن فتنه انتها ندارد تا اینکه منادی از آسمان ندا می کند که امیر شما فلان خواهد بود.فتنه ها و آشوب های آخرالزمان(ملاحم و الفتن)،باب 76، ص 29 وقتی که در سرزمین شام بلوایی را مشاهده نمودی، پس مرگ است و مردن، تا آنکه غربیان به تحرک آمده و روانه سرزمین های عربی گردند. که حوادثی بین آنان رخ خواهد داد.الملاحم و الفتن ص 107.

 

منبع: شبستان

دمشق در آخرالزمان

دمشق یا دمشق الشام یا به اختصار شام، پایتخت و بزرگ‌ترین شهر سوریه است. بنا به قول مشهور، حضرت زینب(س) در آنجا وفات یافت و حرم مطهر ایشان در منطقة زینبیة دمشق واقع است. خالدبن ولید در سال 14 قمری آن را تصرف کرد و دورة حاکمیت هزارسالة غربیان بر آن منطقه برافتاد. معاویه در سال 36 ق. آنجا را مقرّ خویش ساخت و تا سال 127 که مروان بن محمد، حران را پایتخت قرار داد دمشق پایتخت امویان بود.

 

 

 

 


دربارة وجه تسمیه دمشق برخی گفته‌اند به اسم بانی آن نامیده شده است که «دماشق بن ارم بن سام بن نوح» می‌باشد و نیز گفته‌اند که آن را جیرون بن سعدبن عادبن ارم بن سام بن نوح بنا کرد و «ارم ذات العماد» نامید. و روایت کرده‌اند که دمشق محل خانة حضرت نوح بود و او چوب‌های کشتی خود را از کوه لبنان فراهم می‌آورد.

در مورد فتنه‌ها و علائم ظهور و آنچه در دمشق اتفاق می‌افتد، روایات بسیاری از شورش‌ها، جنگ‌ها و زلزله‌ها در شام و دمشق، خبر می‌دهد. امّا از آنجا که سفیانی از دمشق خروج می‌کند، نقش آنجا پررنگ‌تر می‌شود. در برخی از روایات سفیانی از «وادی یابس» (مرز بین سوریه و اردن) ظهور می‌کند و در برخی دیگر از دمشق می‌آید.

در «غیبت» نعمانی به نقل از امام باقر (ع) آمده است:
«منتظر بانگ سفیانی باشید که به طور ناگهانی از دمشق شنیده می شود، در این بانگ فرج عظیمی برای شماست، زیرا که این بانگ نوید بخش پیروزی بزرگ شماست».1 در مورد حوادث زمینه‌ساز خروج سفیانی از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است: «هنگامی که کافری در شام به هلاکت رسد، اصهب کافر قیام می‌کند و تسخیر مرکز، بر او سخت می‌شود و طولی نمی‌کشد که او نیز کشته می‌شود ...»2 کامل سلیمان نویسندة کتاب «یوم الخلاص» می‌گوید، مراد از مرکز در این حدیث دمشق است که اصهب در آنجا توسط سفیانی به هلاکت می‌رسد. همچنین در حدیث دیگری آمده است: «هنگامی که آسیاب بنی‌عباس بچرخد و پرچمداران پرچم خود را بر زیتون‌های شام بیاویزند، خداوند اصهب را هلاک می‌کند و همة سپاهیانش را به دست آنها [سپاه سفیانی] نابود می‌سازد و آنگاه پسر هند جگر خواره بر فراز منبر دمشق می‌نشیند».3
منظور از پسر هند جگر خواره، سفیانی است که از نسل ابوسفیان است.

در مورد اولین سرزمینی که سفیانی اشغال می‌کند، در روایات به نقل از امیرمؤمنان، علی(ع) چنین آمده است: «[سفیانی] روز جمعه خروج می‌کند و بر فراز منبر دمشق، قرار می‌گیرد و آن نخستین منبری است که او صعود می‌کند، خطبه می‌خواند، و مردم را به جهاد فرمان می‌دهد، و از آنها بیعت می‌گیرد که هرگز با او مخالفت نکنند چه مطابق میلشان باشد چه نباشد».4

امام صادق(ع) می‌فرمایند: «چون سفیانی به دمشق نزدیک شود، حاکم دمشق پا به فرار می‌گذارد، و قبایل عرب بر گرد او می‌آیند؛ ربیعی، جرهمی، اصهب و دیگر شورشگران علیه او می‌شورند ولی سفیانی بر آنها غلبه می‌کند، و بر شام سیطره می‌یابد».5

رسول اکرم(ص) می‌فرمایند: «هنگامی که سفیانی بر پنج منطقه (کُوَر خمس): دمشق، حَمْص، حلب، اردن، قنّسرین تسلط بیابد، نه ماه برای او بشمارید».6

در احادیث آمده است که سپاه سفیانی، پس از ظهور امام زمان(ع)، به فرمان خداوند در بیابانی به نام بیداء فرو می‌روند و تنها دو نفر از آنها باقی می‌ماند که فرشته‌ای به آنها سیلی می زند و چهرة هر دو به پشت برمی‌گردد، یکی را نزد دشمنان حضرت مهدی(ع) می‌فرستد که به آنها انذار بدهد، و دیگری با نام «بشیر» نزد سپاه امام می‌رود و نابودی سپاه سفیانی را به امام بشارت می‌دهد. امام علی(ع) دربارة پایان کار سفیانی این‌گونه می‌فرمایند: «... ساعتی نمی‌گذرد که تمام سپاهیانش (سفیانی) نابود می‌شود، پس مهدی(ع) او (سفیانی) را گرفته و در زیر درخت پرباری که شاخه هایش به دریاچة طبریه متمایل شده سر می‌برد و شهر دمشق را به تصرف خویش در می‌آورد».7

همچنین امام علی(ع) می‌فرمایند: «برای مصر منبری می‌سازم، دمشق را سنگ به سنگ ویران می‌کنم. یهود را از همة سرزمین‌های عربی بیرون می‌نمایم، و جامعة عرب را با این عصایم می‌رانم، همة اینها را مردی از تبار من انجام می‌دهد».8

همچنین در حدیثی آمده است که حضرت عیسی(ع) از شرق دمشق از آسمان فرود می‌آید.9
بنابراین همان گونه که مشاهده شد، دمشق یکی از کُوَر خمس است که سفیانی آن را تصرف می‌کند و همچنین در وقایع آخرالزّمان نقش به سزایی دارد.

ماهنامه موعود شماره 99

سیمای نابسامان جهان پیش از ظهور

جهان پیش از ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، به گونه ای است که ظلم و ستم بیداد می کند و جامعه انسانی را به جایگاهی می رساند که از خویشتن خویش ناامید شده و موعود وعده داده شده را می طلبند تا بنیان هر چه ظلم و ستم را از ریشه برکند و عدل و داد را در میان مردم جاری و ساری کند. این جهان دارای ویژگی هایی است که در ادامه از لسان روایات به بیان برخی از آنها خواهیم پرداخت.

نفوذ زنان در حکومت ها
امام صادق علیه السلام در حدیثی درباره نقش زنان در دوران پیش از ظهور فرموده است: « و می بینی که زنان در حکومت داری چیره شده و هر کاری که روی می دهد، مطابق میل آن هاست».(1) 
در این دوران مردان شخصیت خود را از دست داده و از کثرت معاشرت با زنان مصداق بارز اشباه الرجال می شوند و با این روحیه، در همه زمینه ها چه زندگی فردی و چه در زندگی اجتماعی مغلوب هواهای نفسانی زنان هستند و همین معنا در رابطه با خود حکومت داران نیز وجود دارد و کشورها زنان را در کارهای حکومتی دخالت می دهند و یا با رأی خود مردم، زنان را به عنوان مهره های اصلی حکومت انتخاب می کنند.
امام علی علیه السلام نیز فرموده است: «هنگامی که زنان بر امور جامعه مسلط شوند و دختران زمام کار در دست گیرند و کودکان به امارت رسند... .»(2)


در دوران قبل از ظهور ملاک ارزش ها به طور کلی عوض می شود و پول و قدرت و ریاست و هواپرستی حرف نخست را می زنند، در چنین محیطی احکام الهی نیز زیر پا گذاشته می شود؛ زیرا زندگی مردم مطابق با امیال نفسانی شان می شود و در نتیجه دیگر جایی برای اجرای احکام الهی باقی نمی ماند


بی توجهی به احکام
در سخنی از امام صادق علیه السلام در توصیف چنین شرایطی می خوانیم: « خواهی دید که مردانی خواهند آمد که ثروت فراوان داشته و هرگز زکاتی از آن نداده اند».(3) رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز فرموده است: « خواهید دید که اندوخته حرام غنیمت شمرده می شود و پرداخت زکات زیان و خسارت»(4) و باز در سخن دیگری از امام صادق علیه السلام آمده است: « در آن هنگام خواهی دید کسی که روزی حلال را می جوید، مذمت شده و آن که حرام را می طلبد، ستایش و تعظیم می شود».(5)

در دوران قبل از ظهور ملاک ارزش ها به طور کلی عوض می شود و پول و قدرت و ریاست و هواپرستی حرف نخست را می زنند، در چنین محیطی احکام الهی نیز زیر پا گذاشته می شود؛ زیرا زندگی مردم مطابق با امیال نفسانی شان می شود و در نتیجه دیگر جایی برای اجرای احکام الهی باقی نمی ماند.


مساجد ویران
در این دوران وضعیت مساجد به گونه ای است که در ظاهر از بهترین سنگ ها و کاشی ها آذین شده و با بهترین فرش ها مفروش گردیده و عود و عنبر در مجمرهایش می سوزند، اما واقیعت و بطن آن طوری است که از درِ آن تا محرابش سراسر نیرنگ و دروغ و بر منبرها کفر و الحاد رخنه کرده و مسلمانان را از اسلام ناب دور می سازد.

امام صادق علیه السلام در سخنی در این باره فرموده است: «مساجد را خواهی دید که لبریز از افرادی است که از خدا نمی ترسند. برای غیبت و خوردن گوشت اهل حقیقت جمع می شوند و به توصیف شراب مست کننده می پردازند».(6) در سخنی از امام علی علیه السلام نیز می خواینم: « مسجدها در آن زمان از گمراهی، آباد و از هدایت، ویران است. قاریان و عامران [سیاست گذاران اعتقادی و اجتماعی] آن ناامیدترین مردم به خدایند، گمراهی از ایشان شروع شده و به آنان باز خواهد گشت؛ پس حاضر شدن در مسجدهای آنان و قدم برداشتن به سوی آن ها کفر به خدای بزرگ است، مگر کسی که از گمراهی آنان با خبر بوده باشد؛ در این حال مسجدهای آنان با عملکردشان از هدایت ویران خواهد شد».(7)
هر یک از دین شناسان که نفس خود را حفظ کرده و از دین خود مراقبت نموده و با هوا و هوس مخالفت ورزیده و مطیع امر مولای خود است، مردم می توانند [در احکام خدا] از او پیروی کنند

اوضاع دین
مهم ترین ضربه ای که در این دوران به جامعه انسانی وارد می شود و در سایر ابعاد نیز اثری عظیم بر آن می گذارد، دین داری و دین باوری انسان هاست که از میان تمام جوامع، جامعه مسلمین این ضربه را بیشتر بر کالبد خود احساس می کند؛ چرا که او از بهترین معارف و اصیل ترین فرهنگ های آسمانی برخوردار بوده و اینک پوچ بی محتواست. امام صادق علیه السلام در این زمینه فرموده است: « آن هنگام قرآن کهنه می شود و بدعت ها در آن صورت می گیرد ... و خواهی دید که دین دست خوش نظرها گشته و کتاب و احکام خدا تعطیل می شود ... ».(8)


فقیهان دنیا دوست
در این دوران جامعه بشری در اثر دوری از مربی دلسوز، انسان کامل و ولی خدا، ارزش های اصیل خود را فراموش می کند و رو به پوچی می گذارد؛ زیرا اندک اندک در اثر کم شدن فقیهان راستین و پابرجا در طریق اهل بیت علیهم السلام، گروهی فقیه نما جای ایشان را خواهند گرفت که این خود موجب انحطاط هر چه بیشتر و فراگیرتر جوامع خواهد شد. امام عسکری علیه السلام در سخنی این دوران را این چنین توصیف کرده است: « هر یک از دین شناسان که نفس خود را حفظ کرده و از دین خود مراقبت نموده و با هوا و هوس مخالفت ورزیده و مطیع امر مولای خود است، مردم می توانند [در احکام خدا] از او پیروی کنند؛ البته چنین شخصی نیست، مگر برخی از فقیهان نه همه آنان؛ چرا که بعضی از آن ها زشتی ها و جنایاتی مرتکب می شوند که پست ترین طبقه مردم مرتکبند. پس از ایشان به نام ما چیزی را نپذیرید که آن ها کرامتی نزد ما ندارند».(9)

امام علی علیه السلام نیز فرموده است: « و دانشمندان به سوی کذب و دروغ روی آورده و به شک و شبهه مایل می شوند؛ آنگاه است که پرده از حجاب ها برگرفته شده و خورشید از مغرب طلوع می کند. در آن هنگام منادی از آسمان فریاد می کند: "ای ولی خدا! ظاهر شو برای زنده سازی"»(10)


وضعیت امنیت
شرایط به گونه ای می شود که دیگر خبری از امنیت باقی نخواهد ماند و اساساً نابود می شود. حتی امنیتی برای نفس کشیدن وجود ندارد. سمیای این جهان، جهان در هم ریخته و پرآشوبی است؛ زیرا هنگامی که انسان از دایره بندگی و اطاعت خالق خود بیرون رود و نظم درونی اش بر آشوبد و از حقیقت انسانی خود خارج شود، تمام نظام بیرونی او نیز آشفته خواهد شد. در حدیثی آمده است: « آسمان و این زمین لایتناهی غبارآلود می شود و امنیت از راه های زمینی و هوایی برداشته می شود...».(11)    

سیدحسنی در خطبه البیان، از سند تا متن

امام مهدی علیه السلام  با سپاهیان حرکت می‌کند و به عراق می‌رسد؛ در حالی که مردم، اطراف آن حضرت هستند. پیشاپیش ارتش فرمانده پیش قراولمردی است به نام عقیل و بر ساق لشکر، مردی است به نام حارث. سپس مردی از اولاد امام حسن علیه السلام  همراه دوازده هزار سواره به او ملحق می‌شوند. و آن مرد می‌گوید: ‏«ای پسر عمو ! من به تصدی این امر، از تو سزاوارترم؛ چون من از فرزندان حسنم و او از حسین بزرگ تر بود‏‏‏».

 

 

 

امام مهدی علیه السلام  با سپاهیان حرکت می‌کند و به عراق می‌رسد؛ در حالی که مردم، اطراف آن حضرت هستند. پیشاپیش ارتش فرمانده پیش قراولمردی است به نام عقیل و بر ساق لشکر، مردی است به نام حارث. سپس مردی از اولاد امام حسن علیه السلام  همراه دوازده هزار سواره به او ملحق می‌شوند. و آن مرد می‌گوید: ‏«ای پسر عمو ! من به تصدی این امر، از تو سزاوارترم؛ چون من از فرزندان حسنم و او از حسین بزرگ تر بود‏‏‏». امام مهدی علیه السلام  می‌فرماید: ‏«همانا من مهدی هستم.‏» آن مرد می‌گوید: ‏«آیا نشانه، معجزه یا علامتی نزد تو هست؟ ‏» پس مهدی به پرنده‌ای در آسمان، نگاه می‌کند سپس اشاره‌ای به آن پرنده می نماید و پرنده روی دست حضرت می‌نشیند و به قدرت خدا به تکلم آمده و به امامت حضرت شهادت می‌دهد.

 

چکیده
این نوشتار، به موضوع سید حسنی در خطبة البیان می پردازد که در دو محور سندی و متنی سامان یافته است. در محور اول، سند خطبه، بررسی شده و بدین منظور، نظرات مخالفان و موافقان بیان شده است. نظرات مخالفان در سه بخش بیان شده است؛ بخش اول: ضعف رجال حدیث که در این بخش، جد طوق و عبدالله بن مسعود ارزیابی می شوند؛ بخش دوم: ارسال حدیث و بخش سوم: عدم نقل حدیث در منابع دست اول که دلیل بر عدم اعتبار آن دانسته شده است.
نظرات موافقان نیز در دو بخش: دفاع از ابن مسعود و اعتنای علما به این خطبه ذکر می شود. محور دوم مقاله نیز به بررسی متن این خطبه می پردازد و خواهد آمد که برخی از دانشمندان، متن خطبه را دچار اشکالات فراوان دانسته و آن را رد کرده اند و عده ای دیگر نیز در پذیرش خطبه، قائل به تفصیل شده اند.


مقدمه
درباره موضوع مهدویت اخبار فراوانی وجود دارد؛ از جمله خطبه ای است منسوب به امیرالمؤمنین علیه السلام  که به خطبة البیان معروف است. در‎ آغاز این خطبه، اوصافی از امیرالمؤمنین علیه السلام  ذکر شده  و در ادامه، مباحثی در بارة مهدویت مطرح می شود.
عمده مطالب مهدوی این خطبه به اوضاع آخرالزمان و نشانه های ظهور پرداخته  است. این خطبه، ضمن بحث از علائم ظهور، به موضوع سید حسنی پرداخته و دربارة حرکت او، برخوردش با امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف  و تسلیم شدن او و سپاهش برابر امام، صحبت می کند؛ از این روی به بحث و بررسی این خطبه می پردازیم.
ابتدا بخشی از خطبه را که دربارة سید حسنی است، بیان کرده سپس دربارة سند خطبه و میزان اعتبار آن، بحثی را پی خواهیم گرفت و در پایان، به بررسی متن آن می پردازیم.


متن روایت
حدثنا محمد بن أحمد الأنباری قال: حدثنا محمد بن أحمد الجرجانی قاضی الری قال: حدثنا طوق بن مالک عن ابیه عن جده عن عبدالله بن مسعود رفعه إلی علی بن ابی طالب علیه السلام :
…ثم یسیر بالجیوش حتی یصیر إلی العراق و الناس خلفه و أمامه، علی مقدمته رجل اسمه عقیل و علی ساقته رجل اسمه الحارث. فیلحقه رجل من أولاد الحسن فی إثنی عشر ألف فارس، و یقول: «یابن العم! أنا أحق منک بهذا الأمر لأنی من ولد الحسن و هو أکبر من الحسین». فیقول المهدی: «إنی أنا المهدی». فیقول له: «هل عندک آیة أو معجزة أو علامة؟» فینظر المهدی إلی الطیر فی الهواء فیؤمی إلیه فیسقط فی کفه فینطق بقدرة الله تعالی و یشهد له بالإمامة. ثم یغرس قضیباً یابساً فی بقعه من الأرض لیس فیها ماء فیخضر و یورق. و یأخذ جلموداً کان فی الأرض من الصخر فیفر‌که بیده و یعجنه مثل الشمع. فیقول الحسنی: «الأمر لک»، فیسلم و تسلم جنوده… (جمعی از محققان، 1411: ج 4، ص 90 ).
سپس [امام مهدی علیه السلام ] با سپاهیان حرکت می‌کند و به عراق می‌رسد؛ در حالی که مردم، اطراف آن حضرت هستند. پیشاپیش ارتش ]= فرمانده پیش قراول[ مردی است به نام عقیل و بر ساق لشکر، مردی است به نام حارث. سپس مردی از اولاد امام حسن علیه السلام  همراه دوازده هزار سواره به او ملحق می‌شوند. و آن مرد می‌گوید: ‏«ای پسر عمو ! من به تصدی این امر، از تو سزاوارترم؛ چون من از فرزندان حسنم و او از حسین بزرگ تر بود‏‏‏». امام مهدی علیه السلام  می‌فرماید: ‏«همانا من مهدی هستم.‏» آن مرد می‌گوید: ‏«آیا نشانه، معجزه یا علامتی نزد تو هست؟ ‏» پس مهدی به پرنده‌ای در آسمان، نگاه می‌کند سپس اشاره‌ای به آن پرنده می نماید و پرنده روی دست حضرت می‌نشیند و به قدرت خدا به تکلم آمده و به امامت حضرت شهادت می‌دهد. سپس حضرت چوب خشکی را در زمینی بی آب می‌کارد و آن شاخه سبز شده و برگ می‌دهد. و سنگی از زمین بر می‌دارد و با دست خرد می‌کند و مثل شمع خمیر می‌کند. حسنی می‌گوید: ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏«این امر، برای تو است‏» آن گاه تسلیم شده و سپاهش را نیز تسلیم می‌کند….

محور اول: بررسی سندی
درباره سند این روایت و میزان اعتبار آن، در کلمات علما مطالب فراوانی به چشم می‌خورد که برخی مؤید و برخی مخالف هستند. ما نظر مخالفان و موافقان را نقل می‌کنیم، تا میزان اعتبار این خطبه روشن شود.


آرای مخالفان
نظرات مخالفان را می‌توان در سه بخش تنظیم کرد:
1. ضعف رجال حدیث؛
2. ارسال حدیث؛
2. عدم نقل حدیث در منابع دست اول.

1. ضعف رجال حدیث
در این قسمت، دربارة دو نفر که در سند این روایت ذکر شده اند، بحث خواهیم کرد:
الف. جد طوق: در سند روایت آمده است طوق بن مالک از پدرش و او از جدش نقل می‌کند؛ در حالی که جد وی معلوم نیست.[2]
ب. عبدالله بن مسعود: عمدة اشکال، دربارة عبدالله بن مسعود است. برخی معتقدند او بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  دچار انحراف شد. مرحوم آیت الله خویی می‌فرماید:
برخی فتاوای ابن مسعود در فقه و نیز برخی روایات که در تخطئه او وارد شده است، دلالت می‌کند بر این که او از امیرالمؤمنین علیه السلام  تبعیت نکرد وآن حضرت را همراهی ننمود؛ بلکه در کارش به طور مستقل عمل کرد (خویی، 1410: ج 10، ص 322).
مرحوم آیت الله خویی سپس به برخی از این روایات اشاره می‌کند (خویی، همان: ص322 و 323).
مرحوم تستری می‌گوید:
«وقد سردتْ اخباراً معتبرة فی عدم اذعانه لأمیرالمؤمنین و مخالفة فتاواه لفتاوا الائمة» (تستری، 1410: ج6، ص607)؛ روایات معتبری وارد شده است در این باره که ابن مسعود اعتقادی به امیرالمؤمنین نداشت و نظرات او با نظر امامان مخالف بود.
کشی نیز در شرح حال ابوایوب انصاری می‌گوید:
از فضل بن شاذان دربارة ابن مسعود و حذیفه سؤال شد. او پاسخ داد: ‏«حذیفه مثل ابن مسعود نبود؛ چرا که حذیفه رکن بود؛ ولی ابن مسعود از همدستان حکومت و جزء یاران [مخالفان امیرالمؤمنین علیه السلام ] بود و به سوی آن‌ها تمایل پیدا کرد و درباره ]تقویت و تأیید[ آن‌ها سخن گفته است (کشی، 1348: ص38، ش78).
البته این جا اشکالی مطرح است و آن، این که مبنای نظرعلمای رجال، گواهی و شهادت است و شهادت، باید از روی حس باشد، نه حدس و ممکن است گفته شود که فضل بن شاذان، با ابن مسعود معاصر یا حتی قریب العصر نبوده است؛ پس کلام او حدسی فاقد اعتبار است.
در پاسخ به این اشکال می‌توان گفت چون او از قدما بوده، قول او مقبول است و اگر از کلام او، استفاده قدح شود، باعث تضعیف ابن مسعود می‌شود؛ به علاوه روایات متعددی، بیانگر انحراف ابن مسعود است.

2. ارسال حدیث
اولاً در کتاب عقد الدرر این روایت مرسلاً نقل شده و هیچ سندی برای آن ذکر نشده است. ثانیاً الزام الناصب که برای آن سند ذکر می‌کند، می‌گوید: «…عن عبدالله بن مسعود رفعه إلی علی بن ابی طالب علیه السلام » پس این روایت، مرفوعه است که از نظر شیعه، از روایات ضعیف محسوب می‌شود؛ اما از نظر اهل سنت، از اقسام صحاح است؛ زیرا بدین معنا است که خود ابن مسعود از امیرالمؤمنین علیه السلام  شنیده است. اما باز هم مشکل حل نمی‌شود؛ زیرا اولاً این خطبه در بصره و پس از فرو نشاندن اغتشاشات بصره (36 ق) ایراد شده است؛ در حالی که ابن مسعود در سال 32 ق (و بنابر برخی نظرات، سال 33 ق) فوت کرده است و نمی‌تواند خودش این روایت را از امام شنیده باشد.[3]
ثانیاً روایت ابن مسعود از امیرالمؤمنین علیه السلام  معهود نیست.[4] حتی در تهذیب‌الکمال که از مفصل ترین کتب رجالی اهل سنت است، وقتی از کسانی نام می‌برد که ابن مسعود از آن‌ها روایت نقل کرده است، هیچ اسمی از امیرالمؤمنین علیه السلام  نمی‌برد.

3. عدم نقل حدیث در منابع دست اول
اولین نقل این خطبه در کتب شیعه، به الزام الناصب بر می‌گردد که آن را از حافظ رجب برسی نقل می‌کند. صاحب الذریعه دربارة خطبة البیان می‌فرماید:
لم یذکرها الرضی فی نهج البلاغه و کذا لم یذکره ابن شهرآشوب فی المناقب فی عداد خُطَبِه المشهورة نعم ذکر فیه من خطبه التی لاتوجد فی النهج خطبة الافتخار کما أشرنا الیه و لعل المراد منها هذه الخطبه…» (تهرانی، 1408: ج 7، ص 200)[5].
میرزای قمی نیز خطبه را از نظر سندی مورد تأمل قرار داده؛ آن را رد می‌کند. وی انتساب این خطبه به امیرالمؤمنین علیه السلام  را ثابت نمی‌داند؛ زیرا در هیچ یک از کتب معتبر امامیه ذکر نشده است. رؤسای شیعه که مدار مذهب امامیه بر آن ها است و عمده اخبار و آثار اهل بیت علیهم السلام  از ایشان رسیده است، عبارتند از کلینی، ابن بابویه (صدوق)، شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی که هیچ یک، این خطبه را ذکر نکرده‌اند. نیز سید رضی آن را در نهج البلاغه نیاورده است[6]. مرحوم میرزای قمی سپس می‌فرماید: «این خطبه و نظائر آن (خطبه تطنجیه، افتخاریه و احتمالاً خطبه نورانیه) در کلمات بعضی از متسنمان (پیروان مسلک صوفیه) و کتب صوفیه، از جمله در کتاب مناقب حافظ رجب برسی وجود دارد».
میرزای قمی همچنین از دو نفر دیگر از علما نام می‌برد که این خطبه را در کتاب خود نیاورده‌اند؛ یکی مرحوم مجلسی در بحارالأنوار که فقط به این خطبه اشاره کرده و در کتاب اعتقاداتش خطبه را رد می‌کند و دیگری ملامحسن فیض کاشانی در تفسیر صافی که با وجود آن که همتش بر این است که هر جا حدیثی از امامان علیهم السلام  وجود دارد، با اندک تناسبی ذکر ‌کند، به این خطبه اعتنایی نکرده است (قمی، 1413: ج2، ص757).


آرای موافقان
نظرات کسانی که در تقویت این خطبه و اعتنا به آن سعی دارند، در دو بخش قابل بررسی است:
1. دفاع از ابن مسعود؛
2. اعتنای علما به این خطبه.

1. دفاع از ابن مسعود

برخی وی را از اصحاب بزرگ پیامبر (ص) و از شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام  می‌دانند و برای او شأن و منزلت فراوانی قائل شده‌اند. بعضی از ادله آن‌ها عبارتند از:
الف. شیخ طوسی در رجال خود وی را از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  می‌شمارد.
پاسخ، این است که روش  مبنای شیخ در رجال خود، این است که معاصران معصومان علیهم السلام  را جمع آوری می‌کند و در صدد توثیق یا تضعیف نیست؛ لذا زیاد بن أبی را ضمن اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام  و عبیدالله بن زیاد را در اصحاب امام حسین علیه السلام  ذکر می‌کند.
ب. ابن مسعود، از دوازده نفری بود که خلافت ابوبکر را انکار کرد (صدوق، 1403: ج2، ص461). نیز برابر عثمان موضع گیری نمود (امینی، 1379: ج 6، ص 4). همچنین در قتل عثمان شریک بود (کشی، همان: ص71).
نیز روایتی که بیان می‌کند خلفای بعد از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم  به عدد نقبای بنی‌اسرائیل هستند، به واسطه وی نقل شده است (صدوق، همان: ج2، ص461).
جواب این که مرحوم آیت الله خویی می‌فرماید:
این روایات که صدوق آن‌ها را نقل کرده است، ضعیف هستند و حتی اگر صحیح هم باشند، با آنچه از فضل بن شاذان نقل شده (ان ابن مسعود والی القوم و مال معهم، یعنی از غاصبان پیروی کرد و به آنان روی آورد) تعارضی ندارد (خویی، همان: ج 10، ص 322).
ضمن این که گفتیم مرحوم خویی و تستری قائلند روایات معتبر فراوانی وجود دارد که او از امیرالمؤمنین علیه السلام  تبعیت نکرد و در فتاوایش با امامان مخالفت کرد (خوئی، همان؛ تستری، 1410: ج6، ص 600 ـ 680).
ج. روایاتی دال بر عدم تبعیت ابن مسعود از امیرالمؤمنین علیه السلام  وجود دارد؛ اما در روایت آمده است که او بعداً توبه کرده است (علی بن طاووس، 1400: ج1، ص36).
در پاسخ می‌گوییم: این روایت از خود ابن مسعود نقل شده است و نمی‌تواند مورد استناد قرار بگیرد؛ زیرا مستلزم دور[7] یا حتی سوء ظن[8] به او می‌شود.
د. روایات فراوانی در مدح ابن مسعود وجود دارد که نشان از جلالت شأن و عظمت او است؛ از جمله روایتی که او را از هفت نفری می‌داند که خداوند به سبب آن‌ها روزی مردم و باران را می‌فرستد و مردم را یاری می‌کند. نیز نقل شده است او از کسانی بود که بر پیکر حضرت زهرا علیها السلام  نماز خواند (صدوق، 1403: ج2، ص360؛ فرات بن ابراهیم، 1410: ص570).
جواب این که اولاً روایاتی که در مدح او آمده است، همه از نظر سند، مشکل دارند.
ثانیاً‌ مقابل آن‌ها روایاتی در مذمت او نیز وارد شده است؛ از جمله روایاتی که در بحث‌های پیشین به آن اشاره شد یا روایتی که از خود ابن مسعود نقل شده دربارة آیه >واتقوا فتنة لاتصیبن الذین ظلموا منکم خاصه< (انفال: 25) که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  فرمود: «من ظلم علیاً مجلسی هذا کمن جحد نبوتی و نبوة الأنبیاء من قبلی؛ کسی که از امروز به علی ظلم کند، مثل کسی است که نبوت من و انبیای قبل از من را انکار کرده است». راوی از او پرسید: ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏«آیا خودت این روایت را از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  شنیدی؟» گفت: ‏‏‏«بله‏‏». گفت: «پس چطور یار ظالمان شدی؟‏‏‏‏‏‏» گفت: ‏«عقوبتش را هم کشیدم. من از امام اجازه نگرفتم؛ آن چنان که جندب و عمار و سلمان اجازه گرفتند و من از خدا آمرزش می‌طلبم و توبه می‌کنم‏‏‏‏‏‏‏‏‏» (حسینی استرآبادی، 1409: ج1، ص 198؛ ابن طاووس، همان، ج1، ص36؛ تستری، همان: ج6، ص607).
ه‍. سید مرتضی درباره او گفته است: «لاخلاف بین الأمة فی طهارة ابن مسعود و فضله و إیمانه و مدح النبی له و ثنائه فإنه مات علی الحالة المحمودة» (سید مرتضی، 1410: ج 4، ص 283)[9].
در جواب می‌گوییم: مرحوم آیت الله خویی درباره ابن مسعود می‌گوید: «قد اعتنی علماء العامة بشأنه و هو متسالم علیه عندهم فی الفضل و التقی….»، و بر همین اساس، نتیجه می‌گیرد که کلام سید مرتضی در شافی و استدلال او به روایات ابن مسعود، از باب جدل با مخالفان باشد (خویی، همان: ج 10، ص 323). مرحوم تستری نیز همین نظر را دارد (تستری، همان: ج6، ص600 ـ 608).
و. نام او در سند کامل الزیارات ذکر شده است و مرحوم آیت الله خویی می‌فرماید:
ان عبدالله بن مسعود لم یثبت انه والی علیاً علیه السلام  و قال بالحق ولکنه مع ذلک لا یبعد الحکم بوثاقته لوقوعه فی اسناد کامل الزیارات والله العالم (خویی، همان: ج 10، ص 323).
پاسخ این که اولاً خود مرحوم خویی در اواخر عمر شریفش از این مبنا برگشت. ثانیاً ‌بر فرض پذیرش، کلام، مبنایی می‌شود و فقط کسانی که این مبنا را قبول دارند، آن را می‌پذیرند.
نکته مهم این که بر فرض این که شخصیت ابن مسعود، قابل دفاع باشد و بتوان وثاقت او را ثابت کرد، اشکالات دیگری در سند روایت وجود دارد؛ از جمله این که روایت مرسله است (دلیل دوم مخالفان) و نیز سایر رجال حدیث، قابل بحث هستند؛ مانند جد طوق بن مالک که مجهول است.
2. اعتنای علما به این خطبه
اعتنای علما به یک روایت، رساله یا کتاب، می‌تواند دلیل محکمی بر صحت آن باشد و خطبه البیان از این مزی برخوردار است. علمای زیادی آن را نقل کرده و برخی نیز بر آن، شرح نوشته اند؛ از جمله:
ـ شیخ علی بارجینی یزدی حائری در الزام الناصب سه نسخه از آن را آورده است؛
ـ محمد بن طلحه شافعی (652 ق) در کتاب الدر المنظم فی السر الاعظم؛
ـ شیخ سراج الدین حسن بعضی از این خطبه را از کتاب الدر المنظم نقل کرده است؛
ـ سید شبر در رساله علامات ظهور تمام خطبه را آورده است؛
ـ حافظ رجب برسی در مشارق الأنوار برخی فقرات آن را آورده است (بدون این که به اسم خطبه اشاره کند)؛
ـ قاضی سعید قمی (1103 ق) در شرح حدیث غمامه نسخة مختصری از این خطبه را آورده و گفته این خطبه به سبب شایع بودن میان علمای شیعه و غیر شیعه، از ذکر سند، بی‌نیاز است؛
ـ محقق قمی (1231 ق) برخی فقرات نسخه قاضی سعید قمی را شرح کرده که در آخر جامع الشتات چاپ شده است؛
ـ نور علی شاه آن را شرح و ترجمه کرده و نیز آن را به صورت شعر در آورده است؛
ـ عارف کامل محمد بن محمود ملقب به دهدار در خلاصة الترجمان بخشی از آن را شرح کرده است؛
ـ مولی عبدالمهدی برخی فقرات آن را شرح کرده است؛
ـ میرزا ابوالقاسم ابن محمد نبی ذهبی شیرازی آن را در معالم التأویل و البیان شرح کرده است؛
ـ در قرة العیون این خطبه و خطبه تطنجیه، به امیرالمؤمنین نسبت داده شده است؛
ـ فیض کاشانی در الکلمات المکنونه آن را آورده و ادعای شهرت کرده است؛
ـ داوود قیصری در شرح فصوص الحکم آن را آورده است؛
ـ عبدالصمد همدانی در بحر المعارف این خطبه را نقل کرده است.
جواب این که البته این مطلب صحیح است که اعتنای علما می‌تواند نشانة صحت آن باشد؛ اما این نکته نیز نباید مورد غفلت قرار بگیرد که هر نقلی، نشانة اعتنا و اعتماد نیست؛ برای نمونه می‌توان به موارد ذیل توجه کرد:
ـ میرزای قمی در جواب کسی که از صحت انتساب این خطبه به امام علیه السلام  سؤال کرده بود و خواسته بود در صورت صحت انتساب آن به امام، جملات «أنا خالق السموات و الأرض، أنا الرازق» را برایش توضیح دهد، گفته است:
این خطبه در هیچ یک از کتب معتبر و صحیح، به امام نسبت داده نشده و حتی علامه مجلسی آن را ذکر نکرده است. اکثر فقرات آن در مشارق أنوار الیقین تألیف حافظ برسی وجود دارد…؛ پس هرگاه مثل خطبه البیان نسبت داده شود به ایشان، نباید حکم به ظاهر آن کرد و نباید حکم به بطلان آن کرد رأساً… (قمی، 1413: ج1، ص5).
ـ قیصری در فصوص، فقط فقراتی از خطبه را بدون ذکر نام خطبه آورده است که احتمال دارد این فقرات از خطبه‌های دیگر ـ مثل خطبة تطنجیه - گرفته شده باشد.
ـ فیض کاشانی در تفسیر صافی ـ برخلاف این که هر جا به اندک تناسبی، حدیثی از امامان وجود داشته باشد، نقل می‌کند ـ به این خطبه اعتنایی نکرده است و جای این سؤال است که چرا آن را ذکر نکرده، با وجود این که در الکلمات المکنونة آن را آورده است.
ـ ظاهراً دو کتاب قرة العیون و الکلمات المکنونة یکی است. آقا بزرگ طهرانی می‌فرماید: «قرة العیون فی أعز الفنون… و لِما أن تاریخ فراغه منطبق علی مکنونة الکلمات، یقال له الکلمات المکنونة أیضاً» (تهرانی، همان: ج17، ص75).
ـ رجب برسی نامی از خطبه نیاورده است و چه بسا مراد او، خطبة دیگری باشد که از نظر مضمون و برخی فقرات، شبیه این خطبه بوده است. جالب این‌که همة نقل‌های این خطبه به نقل رجب برسی برمی‌گردد که جای بسی تأمل است.


محور دوم: بررسی متنی
در متن این خطبه، عباراتی وجود دارد که مانع اعتماد ما به این خطبه شده و شک ما به جعلی بودن آن را تقویت می‌کند. علامه مجلسی در بحارالأنوار بحث مفصلی را درباره «غلو» بیان کرده و ضمن آن، درباره معنای «تفویض» بیاناتی دارد. وی در اولین معنا که برای تفویض بیان می‌کند، می‌گوید:
اولین معنا، تفویض در خلق و رزق و مرگ و زندگی است؛ یعنی خداوند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و اهل بیت علیهم السلام  را خلق کرده و سپس امور خلق را به آنان واگذار کرده است و آنان می‌آفرینند، روزی می‌دهند، حیات می‌بخشند و می‌میرانند. این کلام، بر دو وجه قابل حمل است: اول این که بگوییم آن‌ها این امور را با قدرت و اراده خود انجام می‌دهند و فاعل حقیقی هستند که این، کفر است. دوم این که بگوییم خداوند، این امور را انجام می‌دهد؛ ولی مقارن با اراده آن‌ها که عقل از پذیرش این کلام ابایی ندارد؛ اما روایات، مخالف این کلام است، مگر دربارة معجزات. و قائل شدن به چنین کلامی، قول بمالایعلم است؛ چرا که اخبار معتبر در این باره وجود ندارد، و اخباری که بر این قول دلالت می‌کند، مانند خطبة البیان و امثال آن، جز در کتب غالیان و کتب مشابه آن، یافت نمی‌شود (مجلسی، 1404: ج 25، ص 347).
از کلام علامه چنین بر می‌آید که آنچه در خطبة البیان آمده و بر خالق بودن امامان علیهم السلام  دلالت می‌کند، نمی‌تواند صحیح باشد و این‌ها از ساخته‌های غالیان است که با روایات اهل بیت علیهم السلام  مطابقت ندارد.
آیت الله مکارم شیرازی ضمن بحثی که راجع به تفویض دارد می‌فرماید:
الرابع: التفویض فی امر الخلقة: و لا اشکال ایضاً فی بطلانه، اذاکان المراد التفویض الکلی بمعنی أن الله خلق رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم  والأئمة المعصومین علیهم السلام  و جعل أمر خلق العالم و نظامه و تدبیره إلیهم، فإنه شرک بیّن و مخالف لآیات القرآن المجید الظاهرة، بل الصریح فی أن أمر الخلق و الرزق و الربوبیة و تدبیر العلم بید الله تعالی لاغیره.
نعم، یظهر من بعض کلمات العلامة المجلسی معنی آخر للتفویض الکلی بمعنی جریان مشیة الله علی الخلق و الرزق مقارناً لإرادتهم و مشیتهم و أنه لایمنع العقل من ذلک، و لکن صرح بأن ظاهرا الأخبار بل صریحها بطلان ذلک و لا أقل من ان القول  به قول بما لایعلم.
قلت: بل ظاهر الآیات القرآنیة مخالف له أیضاً و ان أمر الخلق و الرزق و الإماتة و الإحیاء بید الله و مشیته لاغیر. نعم ورد فی بعض الروایات الضعیفه مثل خطبة البیان التی نقلها المحقق القمی1 فی جامع الشتات مع الطعن فیها أن أمرها بید الأئمة علیهم السلام  أو بید أمیر المؤمنین علی علیه السلام ، لکنه ضعیف جداً مخالفا لکتاب الله عزوجل. و لکن ظاهره المعنی الأول الذی لایمکن القول به، ولایوافق الکتاب و لا السنة بل قدعرفت أنه نوع من الشرک أعاذنا الله تعالی منه. قال الله تعالی Gأَمْ جَعَلُواْ لِلّهِ شُرَکَاء خَلَقُواْ کَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ قُلِ اللّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُF (رعد:16). و إن کان ولابد من توجیهها فلیحمل علی العلة الغائیة، مثل «لولاک لما خلقت الأفلاک» و «بیمنه رزق الوری» فتدبر جیداً. (مکارم شیرازی، 1422:ص548)؛
چهارم. تفویض در امر خلقت است: هیچ اشکالی در بطلان آن نیست، هرگاه مراد تفویض کل باشد؛ به این معنا که خداوند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و امامان معصوم علیهم السلام  را ‎آفرید و امر خلق عالم و نظام و تدبیرش را به ایشان واگذار کرد؛ چرا که این، شرک آشکار و مخالف آیات قرآن مجید است که ظاهر -بلکه صریح- است در این که امر خلق، رزق، ربوبیت و تدبیر عالم، به دست خداوند تعالی است، نه در دست دیگران.
بله؛ از بعضی از کلمات علامة مجلسی معنای دیگری برای تفویض کلی ظاهر می‌شود، به این معنا که  مشیت خداوند بر خلق و رزق، مقارن با اراده و مشیت امامان علیهم السلام  جاری می‌شود و عقل، این معنا را منع نمی‌کند؛ ولی خود علامة مجلسی تصریح می کند که ظاهر و بلکه صریح اخبار، آن را نیز باطل می‌داند و لا اقل اینکه قائل شدن به آن، قول بما لا یعلم است.
می‌گویم ]آیت الله مکارم[: بلکه ظاهر آیات قرآن نیز با این وجه، مخالف است و بیان می‌کند که امر خلق و رزق و میراندن و زنده کردن به دست خداوند و مشیت او است، نه دیگران. بله؛ در بعضی روایات ضعیف مثل خطبة البیان که محقق قمی در جامع الشتات نقل کرده و در آن، طعنی نیز وارد کرده است، آمده که امر خلق به دست امامان علیهم السلام  یا به دست امیرالمؤمنین علی علیه السلام  است؛ ولی این، جداً ضعیف و مخالف کتاب خدا است. و لیکن ظاهرش همان معنای اول است که نمی‌توان به آن قائل شد و موافق کتاب و سنت هم نیست؛ بلکه شما دانستید که نوعی از شرک است. خداوند تعالی می‌فرماید: «یا برای خدا شریکانی یافتند که مانند آفرینش او (چیزی) خلق کردند و خلقت مشتبه گردیده است؟ بگو (تنها) خدا خالق همه چیز است و او خدای یکتا و قهار است». پس ناچاریم از توجیه آن و باید حمل شود بر علت غایی مثل «اگر تو نبودی افلاک را خلق نمی‌کردم» و «به یمن وجود او آفریدگان روزی داده می‌شود» پس جداً در آن تدبر کنید.
علامه سید جعفر مرتضی نیز درباره این خطبه می‌فرماید:
در این خطبه، اشکالات عدیده‌ای است؛ اشکالاتی که مربوط به لغت و استعمال مشتقات لغوی است؛ اشکالاتی که به مسائل تاریخی مرتبط است. همة این اشکالات، ما را در نسبت این خطبه به امام، به شک می‌اندازد…. احتمالاً این خطبه، کار فردی بوده که شناختی از قواعد لغوی نداشته و آنچه از احادیث در کتب شیعه، سنی، زیدیه، اسماعیلیه و فرق دیگر به دست آورده، همه را جمع کرده است، بدون این که صحت و سقم آن را محک بزند. این خطبه، در کتب متقدمان که ما از آن‌ها اطلاع پیدا کردیم، نیامده و اشاره‌ای هم بدان نشده است (عاملی، بی تا: ج 3، ص 248).
صاحب طوالع الانوار نیز درباره برخی فقرات این خطبه که بر خالقیت و رازقیت امامان علیهم السلام  دلالت دارد، می‌گوید:
این‌ها از فقرات متشابه این خطبه است که ظاهرش نزد اهل ظاهر و متشرعان، با ظاهر شرع، منافات دارد و مشعر به کفر و خلاف مذهب اثنی عشریه است و باطن آن ها از ما پوشیده است… (موسوی، بی‌تا: ص174).
در واقع، وی به نوعی احتیاط می‌کند و می‌گوید: ظاهر آن مخالف شرع است؛ ولی ممکن است این فقرات، باطنی داشته باشد که ما از آن بی‌خبریم؛ پس تنها به صرف این که ظاهر آن با شرع منافات دارد، آن را رد نمی‌کنیم؛ زیرا شاید این گونه از امامان وارد شده باشد؛ ولی نه بر معنای ظاهری که بر معنای باطنی و رد آن معنای باطنی هم خودش کفر باشد. پس بهتر این است به ظاهر این الفاظ معتقد نباشیم و باطنش را نیز به گوینده آن واگذاریم.
والد بزرگوارم مرحوم آیت الله شیخ محمدرضا طبسی نیز برخی فقرات این خطبه را قابل توجیه می دانست؛ ولی به برخی دیگر، اشکالاتی را وارد می‌دانست و در نهایت درباره متن این خطبه قائل به تفصیل می شد و می‌فرمود:
بنابراین هر عبارتی که مخالف ظاهر قرآن باشد و قابل تأویل صحیح نیز نباشد، امامان  علیهم السلام  از آن بری هستند و این فقرات، از دروغ گویان و معاندان است؛ چرا که امامان علیهم السلام  به منزلة شخص واحد هستند که از آن‌ها مخالف قرآن صادر نمی‌شود؛ پس این که خطبه شریف، مشتمل بر بعضی فقرات مدسوسه است ـ مثل نسخه‌ای که نزد محقق قمی بوده ـ ضرری نمی‌رساند و موجب رد همه خطبه نمی‌شود (طبسی، 1395: ج1، ص 148).
در کتاب الانوار الالهیه نیز وقتی از مؤلف دربارة صحت خطبة البیان و خطبة تطنجیه سؤال می‌شود، در پاسخ می‌گوید: «الخطبتان غیر ثابتتین بطریق معتبر وإن کانتا تشتملان علی أمور و مطالب و مضامین وردت فی بعض الروایات، و الله العالم». (تبریزی، بی‌تا: ص97)؛ این دو خطبه از طریق معتبری به اثبات نرسیده‌اند؛ اگرچه مشتمل بر امور و مطالب و مضامینی هستند که در بعضی روایات، وارد شده است.
از کلام نویسنده چنین برمی‌آید که برخی فقرات خطبه را پذیرفته است؛ اگرچه آن را از نظر سند معتبر نمی‌داند
از دیگر اشکالات، آن است که برخی فقرات این خطبه، از لحاظ تاریخی صحیح نیست؛ مثلاً در بخشی از خطبه آمده است: «قال سلمان»؛ در حالی که سلمان در سال 34 ق وفات کرده و تاریخ این خطبه، حداقل سال 35 ق است. جای دیگر آمده است «ثم قام مقداد بن الأسود» و سال وفات مقداد 33 ق است.
در پایان، ما نظر مرحوم آیت الله والد را تأیید می کنیم و خطبه را نه کاملاً قبول می کنیم و نه رد می نماییم؛ بلکه آن عباراتی را که مخالف قرآن و سنت است، مردود می دانیم.


نتیجه‌
از مجموع آنچه درباره این خطبه گفته شد، می توان چنین نتیجه گرفت که دلایل مخالفان این خطبه، قوی تر است و روایت، به دلیل مجهول بودن جد طوق و ضعیف بودن عبدالله بن مسعود، ضعیف است. از طرف دیگر، مرسل بودن آن، دلیل دیگری بر ضعف روایت می باشد. عدم اعتنای بزرگان به این خطبه و عدم ذکر آن در کتب دست اول نیز اطمینان ما را به ضعف روایت بیشتر می کند.
در متن خطبه نیز مطالبی وجود دارد که بوی غلو از آن، استشمام می شود و اگر ظاهر آن را اخذ کنیم، مشعر به کفر است. این خود باعث عدم پذیرش و اعتماد به این خطبه شده و اشکالات تاریخی موجود در متن نیز مزید بر علت است.
اما از سویی برخی مطالب موجود در این خطبه، توسط آیات و روایات دیگر تأیید می شوند و این امر، باعث می شود برخی در پذیرش آن، قائل به تفصیل شوند و عباراتی که مخالف قرآن و سنت قطعیه است را نپذیرفت؛ اما پذیرش سایر قسمت‌ها را بدون مانع بدانند که نظر نهایی ما نیز همین است.

جاده انتظار

جاده انتظار

 

محمد حسین قدیری 

 

 

سراسر مسیر آمدنت را چشم دل دوختیم و جاده پر پیچ و خم انتظار را فقط به امید یک نگاهت رود رود ، اشک شوق جاری کردیم و همه جمعه ها را زار زار ، سر بر شانه ندبه ها گذاشتیم و اشک فراق ریختیم . ورق ورق ، دفتر خاطرات دلمان را غزل های گل نرگس و عطش دیدارمان به او ، پر ساختیم .

 

گل نرگس ! فدای رنگ و بویت

 

نصیبم کی شود دیدار رویت ؟


 

تمام کاسه ایام را لبریز از بی قراری و سرشار از انتظار کردیم و لحظه لحظه سحرهایمان را مثل بلبل ، به عشق روی گلت ، نغمه دعا سر دادیم و قصه های حضور پر برکتت را مهمان دل پاک کودکانمان کردیم و شب های قدر ، تا صبح به امید گوشه چشمت ، چشم ها و دست های فقیر وجودمان را باز نگه داشتیم ؛ اما هنوز ،

 

هنوز می دانم که قدر گل وجود نازت را در گلزار هستی نمی دانیم :

 

سنگ و گل را کُند از یُمن نظر ، لعل و عقیق

 

هر که قدر نفسِ باد یَمانی دانست .

 

و برگی از کتاب پرحجم قصه های پر غصه ات را نخوانده ایم . هنوز یکی از هزار زخم و داغ دلت را با پُماد عمل خود بهبود نبخشیده ایم و با چشم تأمل در جاری معنای « انتظار فرج » زلال و فروغ بهترین عمل ها را نگریسته ایم که : « أفضلُ الأعمالِ إنتظارُ الفرج »1 و در آیینه تعجیل فرجت ، عکس زیبای تو و گشایش کارهای خود را ندیده ایم . 2

 

و ... افسوس که اوراق شعر دلمان را رنگ شور و شعور و شیدایی نزدیم و صد افسوس که کودک نوپای عقلمان را به مکتب عشقت نفرستادیم و سکه های مهر خودمان را به نام و مُهر تو مزیّن نساختیم .

 

و ... دریغ که در بستر ناکامی ایام ، با صفای آه و اشک خود ، طبیب مسیحا نفسی چون تو را از صمیم دل ، به بالین نیاز نخواندیم و سرزمین تیره دلمان را در برابر تابش چشمه خورشیدت نگذاشتیم .

 

و هنوز به محضر و دادگاه بررسی اعمالمان ، که هر هفته به دستت می رسد ، ضامنی آبرومند ، از پیش نفرستاده ایم .

 

تهاجم از شما مقاومت از ما. تاکی امتحانمان می کنید؟

همه چیزمان را بردند،آن زمان. قسمتهایی از خاکمان را .نفت، ذخایر معدنی، میراث "فرهنگ"ی، "استقلال"، "آزادی"و...اما یک چیز را نتوانستند، "آزادگی" و "باورهای" اصیل و "اسلامی" جوانانمان را. نمی‌دانستند که نمی‌توانند. "انقلاب" شد، « گل از خاک بر دمید».فهمیدند آنچه برده‌اند،سرمایه نبوده!سراسیمه بودند در تاریکی عصر "پهلوی"....چشمشان به پاره لحافی خورده بود از همه "دارایی" ایرانی!لحاف را که کشیده بودند تا ببرند...."ایرانی" تازه بیدار شد و  افتاد دنبال دزد!
فهمیدند که به کاهدان زده‌اند!



خواستند کباب کنند ملت ایران را، ولی دیدند ثواب کرده‌اند!"عدو" شود سبب خیر گر خدا خواهد
"فجر" انقلاب از پشت دیوارهای "فرهنگ" منحط سلطنت "پهلوی" دمیدن آغاز کرد، همه جا روشن شد. فهمیدند "ایرانی" سرمایه‌ دارتر از این حرفهاست.بیشتر و با ارزشتر از آن‌ چیزی که برده‌اند!
سالم مانده بود اصالت "جوان" ایرانی.... ، حتی "اخراجی‌"هایش! خواستند برگردند!از "در" رفته بودن، خواستند از "پنجره" بیایند..."امام" همه  "پنجره"ها را به رویشان بسته بود!"لانه" درست کرده بودند از آن زمان، برای روز مبادا! جوانان ایرانی "بسیج" شدند در برابر لانه موشها!سوراخ موش را پیدا کردند!درش را گل گرفتند و موشها را بیرون کشیدند!"پیر جماران" فهمیده بود "ایران" چه سرمایه‌هایی دارد.از همان زمان برای همین "سرمایه‌"ها حساب باز کرده بود.دشمن "فهمید" نمی‌شود، این‌بار از دروازه آمد، دورازه های غربی کشور، آن هم با توپ و تانک و تفنگ.


     


دوباره همان "جوانان" سیلی محکمی نواختند و مشتی محکم.دشمن عقب نشست.
فرکانس‌های "انقلاب" هر روز قویتر می شود و طولش هم بیشتر....
طوریکه همه جا رسید "موج" انقلاب...و بهارانی دیگر...همه، گیرنده‌های خود را روی موج "انقلاب" تنظیم کردند.جوانان دیگری هم آمدند پای "علم" انقلاب.


                      


جوانانی از جنس "ایرانی"و البته اسلامی از سرزمین "خون" و "قیام" و "زیتون"."بسیج" شدند در برابر دیر "صهیون"، سیلی زدند و مشتی محکم.ضربه سختی بود، دشمن بیدار شد.این‌بار تصمیم اش را گرفته بود بیاید.اما نه از در و نه از دورازه نه با توپ و تانک. آمده نابود کند سرمایه "ایرانی" را.دشمن "شبیخون" زد در "جبهه" جدید "جنگ‌نرم" با "تهاجم فرهنگی" و "ناتوی فرهنگی".بمباران را شروع کرد.این‌بار نه تن جوان "ایرانی"، که "دل" و "روح" جوان ایرانی را.با بمبهای هوشمند.بمبهای نامرئی و مسموم... هدف عمق سنگر"ایمان" و "اراده"جوانان ایران بود.سینما، تلویزیون، علم، تکنولوژی، فرهنگ،...هدفگیری دشمن موثر بود، موج انفجارهای "فرهنگی" دیوارهای "صوتی" و "تصویری" دلها و دیده ها را شکست.تلفات زیاد شد، "اسیر" هم دادیم!"موج" انفجارها "فرهنگی" بسیاری را با خودش برد! 
خودشان را باختند به قیمتی ناچیز....با پای خودشان به اسارت شیطان رفتند، به "لانه" شیطان، در آغوش "شیطان"، برای تکه‌ای "لحاف"!


                


از جنس همان "لحاف"ی که دشمن از خودمان برده بود اما زیباتر و دلفریب‌تر. عده‌ای هم ماندند، نتوانستند بروند.در آرزوی رسیدن به این "بهشت شداد" شب و روز نداشتند و ندارند.هر روز در برابر "بت"های این "بتکده" سجده میکنند از روی مانیتورهای دیجیتال استکبار.


       


دستشان نمی‌رسد اما دلشان می‌خواهد همین‌جا همان "بهشت" را درست کنند، با همان "مصالح"، با همان "نقشه"، با همان "اندیشه".اما هنوز "جوان" ایرانی اصالتش را فراموش نکرده.
هنوز "حسین" را دارد."مهدی" را دارد.


    



       

ماه کجایی که دلم تنگ توست؟



سلام!



سلام...!
سلام یاسینم!
سلام مهر سیمینم!
سلام مه جبینم!
سلام قرآن مبینم!
سلام امام امینم!
سلام ....!
جشن گرفته‌ایم!
می بینی چقدر زیباست؟
جایت خالیست!
همه هستند، جمع‌مان جمع است!
شنیده‌ام تو هم می‌آمدی، گه گاه و ناشناس!
اما این اواخر غریبی می‌کنی و در این شلوغیها، هیچکس دنبال تو نیست!
همه به فکر جشن‌اندبرای تو، اما نه با تو!
دیگر شلوغ شده، آنقدر شلوغ که حتی تو هم اگر بیایی در این شلوغی‌ها گم خواهی شد!
همه گم شده‌ای دارند که وقتی پیدا شد جشن می‌گیرند!
اما تو پیدا نشده برایت جشن می‌گیریم!
می‌ترسم جشن‌ها آنقدر بزرگ شوند که دیگر جایی برای تو نماند، در گوشه تاریک دلمان!
تاریک است، خیلی تاریک است، چشم چشم را نمی‌بیند! 
فضا بس ناجوان مردانه تاریک است برای دوستان خدا!
باید اینجا چراغی روشن کنیم!
آخر میهمان دعوت کرده‌ایم!
چاره چیست باید نور بیافشانیم، مسیر آمدنت را!
نورها تا آسمان اوج می‌گیرد!
نگاهها هم، اوج می‌گیرند!
چشم‌ها کنجکاو و کودکانه آسمان تیره جهان  را می‌ کاوند!
شاید در میان ستارگان کهکشان، یاد و نام تو را هم بجویند!
دنبال تو هستند با ستاره‌های دنباله‌دار!
 همه دنبال تو هستند، با بالهای امید و حسرت! 
کجایی آقا جان؟
ما که جز تو کسی نداریم!
چرا؟ یک علی داریم از دودمانت، اما او هم تنهاست، همین دوسال پیش فهمیدیم!
با او هم سر جنگ دارند!
آقا جان بیا، غریبی بس است!
بس است تنهایی شماو بی‌کسی‌ ما!
بیا که غریبه‌ها هم از غریبی‌ات به تنگ َآمده‌اند!
به دنبال تو می‌گردند!
آخر نورت از پشت پرده هم ظلمت سوز است!
چشم‌ها‌ کم سو شده!
همه نزدیک بین شده‌اند!
فقط خود را می‌بینند از بس نزدیک بین شده‌اند!
تاریکی امان نمی‌دهد، نور افشانی کرده‌ایم به یمن آمدنت!
از بس آسمان را نورانی کرده‌ایم، ستاره‌ها هم  شاکی شده‌اند!
سوخت از بس تیر زدیم با کمان سوزان اشک و حسرت به دامن آسمان!
 شاید کناری برود این پرده سرسخت و لجوج!
شاید بنشانیم هلال زیبای امامت تو را بر قاب سیاه دلمان!
آخر  دیگر این دلمان هم دل نیست قبرستانیست پر از جنازه‌های متعفن عشق و دلبستگی!
لاشه‌های متعفنی که هر لحظه بیمار میکند روحمان را!
گفتیم شاید تو بیایی و به تو بسپاریم این کاروانسرای بی درو پیکر دلمان را!
 واقعا سخت است دل بریدن از این دنیا! 
سیاه و کبود شده است دیوارهای سفید و  تو در توی دلمان،....
آخر تا به حال گرمای محبت ماهی چون تو  ندیده است!
 دلمان خوش است با نورهای مصنوعی، شاید در مسیر کوتاه آن، نور بلند وجود تو را هم ببینیم!
یاد دختر کبیرت فروش افتادم، در آن آخرین لحظات...
چه تقلایی می‌کرد تا زنده بماند!
به عشق مادربزرگ هی کبریت می‌کشید درآن سرمای استخوان سوز!
آخر هم به آرزویش رسید....
ماییم و کور سوی از نور امید در گوشه خرابه دلمان، که با هر هجوم شب‌پره‌ای چهار ستون ایمانمان می‌لرزد!
بیا که شعله کوچک کبریتهای امیدمان را دیگر یارای استادن نیست!

آقا بیا که بی تو دنیا امان ندارد

آقا بیا که بی تو دنیا امان ندارد

بی تو عدالتی هیچ دور جهان ندارد
آقا بیا که دنیا پر شد ز جنگ و بلوا
دیگر ز جور اعدا تاب و توان ندارد
آقا بیا که دوران بیند نه بی تو سامان
بی تو زمانه عمران در هر زمان ندارد
آقا بیا که انسان بیچاره شد ز شیطان
آقا بیا که ایمان آل فلان ندارد
آقا بیا که احسان گم شد به کار انسان
چون تو تمام دوران یک مهربان ندارد
آقا بیا که شد گم راه صلاح مردم
بی تو زمان ترحم بر عاشقان ندارد
با تو رسد به فرجام چرخ زمین سرانجام
بی تو سکون و آرام در هر کران ندارد
آقا بیا که زارم لبریز انتظارم
وین قلب بیقرارم آرام جان ندارد
آقا بیا که شد خون قلبم ز محنت افزون
هم بی تو دور گردون لطفی چنان ندارد

کسی دیگه سراغ آقا رو میگیره کسی دیگه آقا را میشناسه . توی یه شبانه روز از دیروز تا حالا چند بار به یاد آقا بودی ؟؟؟؟؟ پرسیدی آقا چطوری ؟ کجایی ؟ از دست من راضی هستی ؟ نیستی ؟ امام زمان دلش و به من و تو خوش بکنه . خبر نداری امام زمانت چند سال پیش توی همین مسجد جمکران پیغام داده توی ماه مبارک رمضان یکی از علما خدمت آقا رسیده میگه دیدم آقا زیر چشماش کبود شده ، چشمای مهدی فاطمه کوچولو شده گفتم آقا جان چرا به این روز افتادین گفتند : از بس که شیعها گناه میکنن و منو اذیتم میکنن من از دست شیعها به این روز افتادم من از سنی ها و مسیحی ها و یهودی ها و ....... توقع ندارم من از بچه شیعه های خودم توقع دارم این کلام امام زمانه . شما که معتقدین یا بن الحسن میگید امام زمانی تو کاره شما چرا گناه میکنی دل آقا تو خون میکنی شما چرا شکمت پر از حروم شده شما چرا ربا خور نزول خور شدی شما چرا چشماتون ناپاک شده . شما چرا دارین آبروی امام زمان رو توی دنیا میبرین؟؟؟؟ امام زمان از دست من و تو دلش خونه نه از دست سنی ها نه از دست بهایی ها اونا که مال امام زمان نیستند اونا که اصلا کاری با حجة ابن الحسن ندارن . امام زمان میگه هی میگی یابن الحسن و گناه میکنی آقا فرموده بود مردم گناه میکنن من شب تا صبح باید گریه بکنم بگم خدایا اینو ببخشش این گریه کن حسین، این مشکی پوش حسین من بود این برا مادر کتک خوردم گریه کرده خدایا اینو به خاطر من ، بخاطر گریه هاش ببخشش من هی باید واسطه بشم عذاب نیاد برا شما . مهدی برا ما گریه میکنه چرا ما برا مهدی گریه نکنیم جوانی که شب میخوابه صبح بلند میشه اصلا حتی تفکر نماز هم تو ذهنش نیست این میتونه بگه من شیعه حجة بن الحسنم اون جوونی که نه اهل نمازه نه اهل تهجده اگه بهش بگی امام زمان رو میشناسی تو روت در میاد و میگه چی فک کردی ما با امام زمان بزرگ شدیم این دل امام زمان رو خورد نمیکنه نمیشکنه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دختر شیعه که با مانتو میاد تو جامعه چادر فاطمی رو کنار گذاشته حالا هم که مانتو تموم شد با بلوز شلوار میان تو خیابون ، گذشت حیا اگه یه نصف حیا تو جامعه بود دیگه تموم شد اون نصفه هم دیگه نیست این دختر قلب مهدی رو نمیشکنه این سیلی به حجة بن الحسن نمیزنه . یه کاری کنید برای امام زمان جوون نماز میخونه نه یه اللهم کن لولیکی نه هیچی .. دیگه نمازاشون بوی امام زمان نمیده . آمار نذر را رو گرفتین تا حالا کدوم نذر تا حالا برای امام زمانه برای ظهورش . بچه کوچولو تو رو یادش دادی دعای فرج رو ؟؟؟؟؟؟ این بچه تمام بازیگران خارجی رو میشناسه اسم همه بازیکن ها رو میدونه میدونه که شنبه یک شنبه برنامه چی داره آیا امام زمان رو هم میشناسه شما که اگه یه بار یه برنامه از دستتون رفته باشه ندیدی ، صبح تا شب از صد نفر میپرسی این برنامه چی شد آیا تا حالا شده بپرسی این جمعه چه خبر، چه خبر از مهدی فاطمه نه دیگه همه فراموش کردن .

بعضی وقتا دلم خیلی برات تنگ می شه


بعضی وقتا دلم خیلی برات تنگ می شه دلم می خواد بشینی روبروم و باهام حرف بزنی آخه من نمی تونم خیلی راحت حرف بزنم و

درددل کنم اما حرف های تو باعث می شه که دلم آروم بگیره

مهربون چرا باید بین من و تو اینقدر فاصله بیفته که نتونیم با هم درددل کنیم

به خودت قسم دل رهگذر برای دیدنت خیلی گرفته برای حس کردنت برای با تو بودن و نگاهت

نه فقط دل رهگذر بلکه دل تمامی رهگذرایی که توی جمع منتظران می شینند برات تنگه

کجایی

نه ! من کجام

مهربون کی میشه تو رو ،‌نگاه تو رو احساس کنم و مطمئن باشم که کنارمی

کی میشه یه بار فقط یه بار بهم بگی که دوسم داری یا نه

کی میشه که برای یه دفعه که شده نگاه به بدی من نکنی و بذاری سرم رو روی سینه پر از محبتت بذارم و گریه کنم بعد اگه خواستی جونم رو بگیری بگیر

مهربون شنیدم که اگه یکی خیلی دوست داشته باشه میای پیشش

دست میکشی رو دلش

نگاه میکنی به نگاهش

خونه میکنی تو قلبش

اما آخه مگه میشه در مقابل خورشید یه فانوس بگیرم و بگم که دارم انعکاس نور میکنم

من کجا و تو کجا

راستی یه سوال ازت دارم اگه دوس داری جو.اب بده و گرنه که هیچی

آخه شنیدم رهگذر کمتراز اینیه که بخواد با تو همکلام بشه

سوالم اینه تا حالا شده تو هم دلت برای من تنگ بشه

مهربون من بعضی وقتا خیلی دلم برات تنگ میشه

اما...

آخه چطور بگم ...

رهگذر اینقدر دلت روشکسته که فکر نکنم حتی دیگه دوس داشته باشی دلنوشته هاش ور بخونی چه برسه که دلت براش تنگ بشه

مهربون بیا برای دل من نه برای دل اونایی که دوست دارن بیا

اما

گر نگی از غم تو زار و نذارم چه کنم

گشته چون فصل خزان باغ بهارم چه کنم

ترسم آن است که از راه بیایی روزی

گر بگویی که تو را دوست ندارم چه کنم

سلام بر تو؛ آن دم ...



سلام بر تو؛ آن دم که از مشرق لایزال طالع می شوی تا سِرِّ خلقت آسمان و زمین باشی!

سلام بر تو که روز تجلی را بشارت دهنده ای و صبح خدا را، مژده!

سلام بر تو که اشراق ها را در نور دیده ای و جهان را در خلسه حضور خود، معلق گذارده ای؛

هر چند لحظه ای، نگاه ولایتت را بر این گستره محتاج، دریغ نخواهی داشت!

فردا، گل های نرگس در اولین تلألؤ خورشید بامدادی، خبر از شکفتن آخرین غنچه باغ امامت می دهند؛

آن که مبارکی قدومش، سرآغاز مساوات و عدل و دوستی در میان خلایق است.