ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
محمد حسین قدیری
سراسر مسیر آمدنت را چشم دل دوختیم و جاده پر پیچ و خم انتظار را فقط به امید یک نگاهت رود رود ، اشک شوق جاری کردیم و همه جمعه ها را زار زار ، سر بر شانه ندبه ها گذاشتیم و اشک فراق ریختیم . ورق ورق ، دفتر خاطرات دلمان را غزل های گل نرگس و عطش دیدارمان به او ، پر ساختیم .
گل نرگس ! فدای رنگ و بویت
نصیبم کی شود دیدار رویت ؟
تمام کاسه ایام را لبریز از بی قراری و سرشار از انتظار کردیم و لحظه لحظه سحرهایمان را مثل بلبل ، به عشق روی گلت ، نغمه دعا سر دادیم و قصه های حضور پر برکتت را مهمان دل پاک کودکانمان کردیم و شب های قدر ، تا صبح به امید گوشه چشمت ، چشم ها و دست های فقیر وجودمان را باز نگه داشتیم ؛ اما هنوز ،
هنوز می دانم که قدر گل وجود نازت را در گلزار هستی نمی دانیم :
سنگ و گل را کُند از یُمن نظر ، لعل و عقیق
هر که قدر نفسِ باد یَمانی دانست .
و برگی از کتاب پرحجم قصه های پر غصه ات را نخوانده ایم . هنوز یکی از هزار زخم و داغ دلت را با پُماد عمل خود بهبود نبخشیده ایم و با چشم تأمل در جاری معنای « انتظار فرج » زلال و فروغ بهترین عمل ها را نگریسته ایم که : « أفضلُ الأعمالِ إنتظارُ الفرج »1 و در آیینه تعجیل فرجت ، عکس زیبای تو و گشایش کارهای خود را ندیده ایم . 2
و ... افسوس که اوراق شعر دلمان را رنگ شور و شعور و شیدایی نزدیم و صد افسوس که کودک نوپای عقلمان را به مکتب عشقت نفرستادیم و سکه های مهر خودمان را به نام و مُهر تو مزیّن نساختیم .
و ... دریغ که در بستر ناکامی ایام ، با صفای آه و اشک خود ، طبیب مسیحا نفسی چون تو را از صمیم دل ، به بالین نیاز نخواندیم و سرزمین تیره دلمان را در برابر تابش چشمه خورشیدت نگذاشتیم .
و هنوز به محضر و دادگاه بررسی اعمالمان ، که هر هفته به دستت می رسد ، ضامنی آبرومند ، از پیش نفرستاده ایم .